تلخک

چهره ام رو نقاشی کردم

رنگ های شاد و خندان

ببین درست مثل صورتک تلخک

وتو . .

هی درون دلم بالا و پائین

دنبال راهی برای رفتن

کاش از توقوی تر بودم

بغض جاری چشم شدی

بر فراز گونه های تبدار

وچه آرام رنگهای صورتکم را

فرو ریختی آرام آرام

به امید دستانی که نبود

وبعد . .

تنها این من ماندم و

رسوایی آن همه غرور

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    وحشت حوا


    آیینه ؛ من حوایم . . . .

    من از لمس آغوش ها . .

    من از دیدن کلام در نگاه ها. . .

    من از این و آن تهمنت ناروا

    من از ذههه. . . . آدم !!

    که مرا دلیل همه هوسهایش میداند

    وحشتی ندارم .ن مسموم آدم. . .

    هه. . .

    . . ..

    آیینه ؛ من حوایم . . . .

    من از ماندن در قفس. . .

    فقسی با نام سکوت. . . .

    ندیدن. . .  ندانستن. . . . نپرسیدن

    که هر پاسخش. .

    یا گناه است ویا هرزگی

    قفس پیر شدن در حسرت

    فهم عاشقی. . . خواستن و خواسته شدن

    لرزیدن . . .بی پناه بودن . . . یکبار مصرفی

    آیینه ؛ من حوایم . . . .

    وحشت دارم از این قفس و این آدم 


  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    حوا مقابل آیینه

    تنها ی تنها  این تن را

    مقابل تو ای آیینه

    توکه امروز حتی از سایه هم

    به من  نزدیکتری . . . . .

    این تو که از دیدن هیچ حسی

    گناه تو و ننگ رسوایی من. . . .  نمی شود

    به نظاره انتظار می نشینم . . . .

    تا کی . . . . کجا. . . . دستی . .

    نه از سر مهربانی و همدلی

    از سر حکم و عقدی از عقده روزگار

    به اجبار. . . . .  تسلیم نیازش کنم


  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    یاد رفاقتهای قدیمی

    همه ی کوچه های قدیمی و خاکی دنیا

    من را یاد رفاقت های قدیمی و کهنه

    می اندازند ...

    یاد شاخه گلها. . یاد مترو ومتروکه ها

    یاد لحظه های خوب اعتماد

    یاد دل گفتنی ها و دل مشغولی ها

    حتی این سایه های قدیمی اتاق

    یاکه اون قاب خسته روی دیوار

    همه کوچه سنگفرش های خیس

    بوی همان شبنم سر شانه

    رد همان سرنهادن های قدیم

    هنوزهم کوچه های قدیمی

    مرا یاد رفاقتهای قدیمی

    می اندازد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    سخت نیست

    برای من هیچم سخت نیست

    من که همیشه جایم هست 

    تا نبودن دیگری

    منکه چمدان خاطرهایم

    پشت درب فراموشی ست

    کنار آمدن باقاب خالی اتاق

    نشستن در سکوت تنهایی مهتاب

    خط خوردن اسمهای داده شده

    که نشانی حدودم رانشان زده

    سخت نیست

    برای من که سنگفرش

    کوچه های رفاقت دیروز

     رد پای همراه دیگرت شده 

    سخت نیست نبودن میان تن ها

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    دستان خالی


    پشیمان شدن کفشهایم

    از این پاشدنهای بی حاصل

    راه آمدن با هرپایی

    که عاقبت هم پایش نشد

    پشیمان شدن این دست پوشها

    از این گرم داشتن دستی بیهوده

    وقتی دستها فقط تاعبور از سرما

    همسفردستی بود


     

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    هذیان های شبانه

    زیر کرسی دلتنگی ها مچاله می شوم زیر فشار سقف اتاقی که پر از خاطره هاست . قلمی بدست می گیرم و سعی می کنم سرمای نامردمی راکه از سوراخ فراموش شدن انسانیت  داخل میشه با خط خطی کردن روی کاغذ سفید به پوشانم . . . . گاهی وقتها این خط های کج شبیه مفهوم کلمه ای میشه یه وقتی فقط خط خطیه. . . . چه مفهومی زیر این همه خط کج و راست هست . . . . وزن داره ؟ . . . . شبیه شعره ؟ نثره؟ یه مشت هذیونه . . . .  یاکه هدر کردن وقت و روسیاه شدن کاغذ به جای من ؟ اصلا نمی دونم . . . . 

    فقط می دانم بعد سیگار این تنها درمان دل پیچه های دل زخمی تنهاست .. .

  • ۶ پسندیدم
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۳۰ آذر ۹۲

    تهران . . . . شهر من

    خیلی وقت همه کار و زندگیم را ازش جدا کرده ام ، از همان روزها که کوچه باغ های عاشقی اش رابه پاساژهای چند طبقه و روگذروزیرگذرخیابانهای شلوغ وا گذاشت . . .  .حالا دیگه سرش خیلی شلوغ شده و اصلا شاید یادش نیاید درختهای سربه فلک کشیده پارک شهر و ماشین دودی اش را . . . 

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۳۰ آذر ۹۲

    برای یک روز پر از هیچ

    تنهایی هایم را

    توی فنجون چای

    حل می کنم

    گوشه پرت یک کافه

    یا شاید

    توی هجوم این رفتن و آمدن ، مترو

    بین این و آن خاطره و یاد

    پشت این میز و توی اون پارک

    سر می کشم. . . .

    شاید دلم گرم شود

    شاید حواس عاشقیم پرت شود

    من . . ، تنهایی هایم را . . .

    تنها ، سر می کشم

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۲۹ آذر ۹۲

    مقصر. . . . ؟

    راستش حالا که خوب فکر می کنم  می بینم که شاید دنبال مقصر گشتن نه اهمیتی داشته باشه و نه لازم . . . . . شاید همه اون کسانی که یه جوری توی این دایره سردرگمی ، وتری و شعاعی بودند شاید . . . شاید نظرشون اصلاحات بوده ونه خباثت و خیانت . . .. یا که شایدهم ندانسته هیزم بیار معرکه شدن نمی دانم . . . . هرچند که حالا این زخم انقدر عمیق شده که آن طرف استخوان هم معلومه ، البته اگر استخوانی مانده باشد

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۲۷ آذر ۹۲
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد