چهره ام رو نقاشی کردم

رنگ های شاد و خندان

ببین درست مثل صورتک تلخک

وتو . .

هی درون دلم بالا و پائین

دنبال راهی برای رفتن

کاش از توقوی تر بودم

بغض جاری چشم شدی

بر فراز گونه های تبدار

وچه آرام رنگهای صورتکم را

فرو ریختی آرام آرام

به امید دستانی که نبود

وبعد . .

تنها این من ماندم و

رسوایی آن همه غرور