۱۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

هفت سین

سال نو مبارک

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۳۰ اسفند ۹۵

    پنج شنبه آخر

     بوی بهار ، نم باران کوچه باغها

    همسفرهای مسافر شده ،  خاطره ها ، اشگ و یاد ها

    عا شقانه ها و عشقی ها  ، بی توقع ، بی انتظار

    وبهاری که میرسد شاد و سبکبال از راه

     بدون وجودهمسفر دیروز

    تنها و تنها ،  خاطره و یاد ها

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۲۶ اسفند ۹۵

    حس نبودن

    وقتی حس گرمیِ دستانت را

    باد در گوشم نجوامی کند

    وقتی هر سایه رهگذری

    بوی آمدنت را می دهد

    وقتی حتی قابهای خالی

    سایه نبودن را باور ندارد

    مقصر نیست ،  دل زبانم

    وقتی با سایه ِ دیوار نجوامی کند

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۲۵ اسفند ۹۵

    سیمین

    گفتا که می‌بوسم تو را، گفتم تمنا می‌کنم گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می‌کنم!!!
    گفتا ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در گفتم که با افسونگری، او را ز سر وامی‌کنم
    گفتا که تلخی‌های می گر نا گوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا می‌کنم
    گفتا چه می‌بینی بگو، در چشم چون آیینه‌ام گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می‌کنم
    گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می‌کند گفتم که با یغما گران باری مدارا می‌کنم
    گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می‌خرم گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می‌کنم
    گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

    گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می‌کنم

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵

    عاشقانه 2

    کنار پنجره ای که به سوی خانه تو باز است ایستاده ام

    بوی نرگس های باعچه . . دلربایی شمعدانی های سر پله. . عاشقی های پیچک . . . عشوه گری شب بو. . .

    و، نسیم که باعطر خاطرهِ آخرین همکلامی  اتاق تنهایی را پر نور میکند

    این نجوای مهربان توست که مهتاب را به مهمانی حوض خیال میکشد

    اینجا هیچکس کسی را به خاطر عاشقی فریب نمیدهد

    وهیچ لبی طعم هوس را نمی فهمد

    وهیچ دستی  از وحشت فریب در آستین نیست

    این سرزمین تنهایی من است که اسیر تن ها نخواهد بود

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲۳ اسفند ۹۵

    دل من

    کاش دلم اینقدر کوچک نبود

    کاش دلم دریا بود

    یاکه نه اقیانوس

    شایدم قدبهشت خدا

    که مادر جون قصه اش و گفت

    کاش میشد  قد عالم بود دلم

    تاهمه قصه غصه هارو

    اشگهای اون پسرک دستفروش

    وحشت وترس از پلیس دخترک گل فروش

    همه و همه دنیای تار وتیره نی زن کور

    کاش میشد تودلم جامی شد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۲۰ اسفند ۹۵

    حاجی فیروز

    . . . . این می گفت دانشجو رشته هنر هستم ، اون یکی می گفت پدر دوفرزند هستم . . . .  سومی گفت لیسانس موسیقی . . . .

    اما همه اگر چه درداین روزهاشان مشترک بود ولی انگیزه هاشان هم زیاد فرقی نداشت .

    این یکی گفت : آره خب دستمون تنگه اما بیشتر از اون دلمون تنگه . . واسه یه لبخند و یک چهره علاقه مند . . اون یکی گفت :آویزون نمی شیم . . به کسی زور نمی کنیم. . .  حتی یه وقتهایی حس ترحم تو چشمها مارو از گرفتن پول باز می داره 

    یکی دیگه گفت:درسته که احتیاج داریم اما ما گدا نیستیم درقبال کاری که می کنیم مزد می گیریم راستی شادی واقعی چنده. . .

    حرف آخر . .

    باور کنید نه دزدیم و نه معتاد و نه فرصت طلبِ هرزه طلبکار . . از کنارت که رد می شوم فکر نکن حتما باید فرار کنی نگاهت رو از من دریق نکن شادی دل تو شاید برای من نان نشود اما برای توچی. . . .

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۱۸ اسفند ۹۵

    یک عشقانه. .

    چه خیالهای خامی

    سراین سرخیِ هر نفس زدن

    گرمی دست تو ، رقص دود می شود

    کاش خیال هم باور داشت

    سردی زمستان است

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۱۷ اسفند ۹۵

    عاشقانه1

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵

    عاشقانه

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد