مسافرِ عمر ، بازهم آمد و تمام شد
فردا بدون من به دیدار بهار می رود
من شاد از بهار . . . توشاد از بهار
افسوس که سجلد نخ نمای من
از توی آیینه این روزگار چون باد رفته را
به باد سخره باد میکند ، باد بادک عمر
- انوشه گلبن
- جمعه ۱۴ فروردين ۹۴
مسافرِ عمر ، بازهم آمد و تمام شد
فردا بدون من به دیدار بهار می رود
من شاد از بهار . . . توشاد از بهار
افسوس که سجلد نخ نمای من
از توی آیینه این روزگار چون باد رفته را
به باد سخره باد میکند ، باد بادک عمر
اول ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام سال نو مبارک
واما بعد شاید کمی دیر باشد ودور,ولی. . . من لایق همه آن چیزی هستم که در نبودم گفتی . . . و میدانم هیچ بهانه ای ودلیلی رنگ دلتنگی ترا کم رنگ نمی کند . . . . پس فقط می میگویم شرمنده
آرزو می کنم سبز باشی توی هر لحظه بودن
آرزو می کنم لبخند برای لب پنجره دلت
آرزو میکنم سبدی عاشقی روی طاقچه فردایت
آرزو میکنم چشمانت دور از هر نم و غم
آرزودارم برایت آرزو های زیاد
آرزوی دلی خوش دور از وحشت و خیال
شکوفه سیب بر سرشاخه خندید
بنفشه و سوسن زیر پایش
بر لب حوض نشسته شمدانی بادامنی از سفال
حوض آبی و ماهی قرمز رقص کنان
انطرف به صف درختان نیمه بیدار
چنارِ کهنه ، انگورِ سردار و گیلاس
روی تخت کنار باعچه ،سماور قوری چای داغ
نشسته برلبش پدربزرگ غرق در رویا
زیر لب زمزمه ِ این سرود
بهارم دخترم از خواب برخیز