ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ دنج وبی صدا
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ دیوارِ سکوت
فنجان قهوه نخورده سرد
درست مثل لبانی که بوسیده نشد
مثل بغض حرفهای که سکوت شد
- انوشه گلبن
- يكشنبه ۲۶ ارديبهشت ۰۰
ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ دنج وبی صدا
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ دیوارِ سکوت
فنجان قهوه نخورده سرد
درست مثل لبانی که بوسیده نشد
مثل بغض حرفهای که سکوت شد
شما یادتان نیست
اون زمونهاکه خونه ها حوض آبی و ماهی قرمز و شمعدانی لب حوض داشت
یه جایی هم داشت به اسم حیاط خلوت که برخلاف اسمش جایی بود برای ترشی و #خلوت دختر و پسره ترشیده وگاهی پناه گاهی خلوت برای #دونفر که دلشون برای هم #لرزیده بود
این روزها دیگه نه ازاون خونه هاو حیاط خلوت خبری هست و نه از #لرزیدن ته دلی
خــــــــــــــــــــلوت دل مانده و تو مانده ای بایک دنیا انتظاردر #خلوت
حس های واقعی مهم نیست چطور نوشته بشه یا گفته بشه
مهم اینه که چطوری حس بشه
بدون تفسیر بدون اما بدون اگرها
فقط باید باوربشه
درسته که سرمان به شلوغی های زندگی سخت گِره خورده
گِره اولین چیزیه که وقتی به دنیا آمده ایم به مازدند
پس حواسمان به گِره هایی که خودمان کورش میکنیم بیشتر باید باشه
همون گِره هاکه باعث روزمره گی، دورشدن از کودک درون ، حس نکردن بوی عاشقی و ندیدن برق لذت هم کلامی می شه
سال نو برهمگی مبارک
میگه : چاره چیه انتخاب غلط رو باید تاوان داد باید که سوخت و ساخت !!
میگم:انسان برای زنده زندگی کردن آفریده شده و عاشقی نه برای سوختن و ساختن
میگه : نمیشه یک عمر ساخته رو یک شبه خراب کرد
می گم :قرار نیست چیزی خراب کنیم فقط راه مان را جدامی کنیم
میگه : آخه دیگه عمری گذشته و ازنو ساختن سخته
میگم : هیچ کس نمی داند کی کجا به آخر خط زندگی می رسد اما انسان باید که تا زنده است زیبا و زنده زندگی کند آزادانه و عاشقانه بدو را زوحشت اختناق و بعض هاتی گلوگیر
زندگی کردن وظیفه نیست تحمیل این و تحمل آن نیست زندگی را باید در هر لحظه به زیبایی سرود
آخرین ایستگاه،. .
آخرین روز از یک سال پراز حادثه . . .
آخرین پنج شنبه سال که شاید شبیه به هیچ پنج شنبه ای نباشد اما بازهمان است
چه زمان وموقعیت خوبی برای فکرکردن به آنچه برما گذشت ، یاد همه انان که سال گذشته این موقع کنارمان بودند و آنان که نیستند . . .
به یاد روزهایی که بودن مان گره گشای دستی شد به یاد عاشقانه های زندگی
عزیزان همراهم
ممنونم که تحملم کرده اید سپاس از همه محبتهایتان و شرمنده از کاستی هایم
سرتان سبز دلتان عاشق ولبتان خندان سال تون مبارک باد
روزهای سخت تراز این هم رفته اند و من باوردارم این نیز می رود
واین آخرین شـــنـــبــه حتما آخرین شببه نیست
شاید غیر قابل تحمل باشد ایندرد دوری و ندیدن های مکررو حسرت بوسه نچیدن شاید دلتنگی از دوری آغوشِ دلنوازی سربه جنون بزند شاید . . . .
اما باید که عاشقانه زیست در هست دیگری وتاب آورد برای فردای بهاری وبه یاد داشته باشیم که دراین گذر درد چه نقابها که فرومی ریزد از شعارها و چه سبزعاشقانی که خزان زود رس خود را به شکوفه تازه آن دیگری ترجیح داده اند
هرچه هست این درد من باور دارم که در بهار واقعی تر خواهند شد آنانکه عشق در قلبشان خانه دارد و آنانکه زبانشان فقط عاشقی می خواند
شــــــــما چطور ؟؟؟
همیشه همینه . . .
ماآدمها خیلی هایمان درحرف ونظر خیلی انسان بنظرمی آیم ولی باید حتما امتحانی هم در پس گفته هایمان باشه. . .
چندروزیه که یک بلای ناخواسته دامن گیرهمه ماشده . .
واز این میان جماعتی برای بقاو حفظ سلامتی دیگری از خود و خانواده و هستی خود مایه گذاشته اند و گروهی در فکر ثروت . . . .
حالاوقت اونه که کمی به خودمون بیایم فکرکنیم نه برای جواب دادن به کسی . . . . ؛نه فقط به خاطر خودمان این روزهای خونه نشینی بهترین زمان برای اثبات به خودمونه که چقدر واقعا انسانیم و به هم نوع خودمون اهمیت میدهیم واقعا چقدر عاشقیم
راستی عاشقی مگر چه شکلی داره
می گفت:خیلی خوبه که آدم می تونه با حرف زدن فاصله رو کوتاه کنه
گفتم :اگر منظور از حرف زدن رسیدن به مطلوب باشه آره وگرنه حرفی که وزن نداره همون نگفتن بهتر
می گفت: حرف حرفه دیگه وزن چیه؟اصلا مگر حرف رو نمی گن باد هوا؟
گفتم: بادهوا؟!! . . . شاید . . .
اما همین باد گاهی طوفان می شه و بنیاد آدمیت رو از جا می کنه
نازنینم. . . .
این من نیستم ، که توعاشقانه هایش رااین قدرجوان و شاداب می بینی
این خود خاصیت عشق است که همیشه همه چیزرا زیبا و جوان می کند