راستش حالا که خوب فکر می کنم  می بینم که شاید دنبال مقصر گشتن نه اهمیتی داشته باشه و نه لازم . . . . . شاید همه اون کسانی که یه جوری توی این دایره سردرگمی ، وتری و شعاعی بودند شاید . . . شاید نظرشون اصلاحات بوده ونه خباثت و خیانت . . .. یا که شایدهم ندانسته هیزم بیار معرکه شدن نمی دانم . . . . هرچند که حالا این زخم انقدر عمیق شده که آن طرف استخوان هم معلومه ، البته اگر استخوانی مانده باشد

ایرانیان آریایی بعد حمله و استیلای اعراب برای پاسداری از فرهنگ، ریشه ، ایرانی بودن تلاش زیادی کردن گاه با سود جویی از اعتقادات اعراب گاهی با شعر گاه با داستان گاه با . . . .. و همه و همه سعی در حفظ هرچه بیشترهمه آداب سنن فکلورو هر آنچه که این قوم آریایی راازانحلال وغرق شدن در فرهنگ بیگانه محافظت می کند داشته اند . . . .

نمی دانم شاید آنان که خود را پیشگامان مدرنیته میدانستن هم با حذف و تغییرمفاهیم واقعی کلمات و انکار یا جعل فرهنگ اجتماعی سعی در همین راه داشته اند ؟؟!!! شاید از نظر آنها  این تفسیر احساس های لطیف انسانی به تن خواهی مطلق ، شاید این فرهنگ تهی شدن از تینت انسانی ، شاید این پیچاندن ساده ترین رابطه آدمی در زرورق فحشا ، اعتیاد ، سودجویی تنها کابل واقعی اتصال به دنیای متمدن باشد

هرچه بود و هرچه هست این حاصل مردابی ست که درآنیم نه عاشقی میدانیم ونه شهامت اعتماد داریم. . . . تنهاییم و در پیچ و خم روزمرگی بهانه زندگی کردن را میان قاب و قالب های تحمیلی بازی می کنیم  واین میراث را برای آیندگان باقی که عاشقی همان تن خواهی ست و اعتماد برابر با حماقت است و مفهوم زندگی همان تولید مثل و درپی کسب مال  بودن