ارتباط مقصر. . . .

همش مقصر همینه. . مفهوم چیزی نامفهوم . . . اینکه دانسته یاندانسته . .یانه حتی گاهی ناخواسته و بلاجبار بهانه ای می شود که تا ناکجا آبادمان را هم ویران کند .. . . رابطه . .  ارتباط   من که شک ندارم بدون ارتباط با دنیای خارج زندگی امکان پذیر نیست  اما این قاب های ذهنی این بایدهای بی مورد گاه ساده ترین رابطه را پیچیده ودر صورت داشتن چاشنی توهم یکطرفه ذهنی گاه موجب فاجعه می شود  چرا یک رابطه ساده حتما باید به جایی ختم شود ؟ چرافکر می کنیم هر آشنایی میان دو جنسیت مختلف حتما باید به ازدواج ختما شود ؟ چرا حتما یقین اعتماد عریان دیدن جسم باید باشد ؟؟!! ایا واقعا از اول علت این رابطه ها رسیدن به همین مقاصد نبوده ؟؟ آیا مطمعن هستیم که تینت و خواسته واقعی را پشت عنوان ها پنهان نکرده ایم ؟ راستی آیا تابه حال هیچ رابطه ای را بدون درنظر کرفتن نوع جنسیت ولحاظ کردن قاب وقالب های اجباری اجتماع تجربه کرده ایم . . . .   کمی فکر کنید شاید واقعا مقصر ما نباشیم  شاید رابطه و بودن مقصر است 

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۲۶ تیر ۹۳

    روزنوشت دیگر

    تنهاییم و در پیچ و خم روزمرگی بهانه زندگی کردن را میان قاب و قالب های تحمیلی بازی می کنیم . . . این حاصل مردابی ست که درآنیم تاوان صادقانه پای در راه نکردن . . . . یا شاید زیاده صادق بودن . . . . این تاوان  همه آن چه ندانسته خراب کردن است . . . . . نه عاشقی میدانیم ونه شهامت اعتماد داریم. . . . شاید کمی بهتر نگاه کنیم هنوز باشه کسی که عاشقی میداند . . . یانه . . حد اقل خودمان عاشقی کنیم . . نیاز به معشوق نیست  همین قدر که صادقانه بی توقع زنده زندگی را میان همراهان تقسم کنیم کافی است . . . همین قدر که شانه ات پناه و محرم اشگی باشد و آغوشت پناهگاهی دور از تن خواهی. . . همین قدر که تحمل ولایق تکیه گاه بودن باشی . . همانند آن درختی که بی منت و انتظار تنش را برای خستگی روزگارسخت زخمه زدن تکیه گاه و شاخه سارش سایه بان  تاجانی دوباربگیری برای رفتن و هیچ شکفه ای از رفتنت ندارد مگر امیدی برای دیدار بعد . . . .   شاید کسی نفهمد یا بفهمد و از ترس به روی خودش نیاورد اما حتم بدانید لذت ش بیشتر برای خودمان است

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۲۵ تیر ۹۳

    باغبان

    باغبانی شوریده بودم که

    سفر عمر مرا

    مسافر کاروان عاشقی کرد  

    سفری در جاده ای پراز ادعا

    پر از رنگ و ریا ، پرفریب . . . .

    پر از هرزه گیاه وهرزگی

    چه خوش گل است و دل فریب

    چه دردی دارد تیغ زهرش

    افسوس که دیگر هیچ کس

    از پس این هرزه گیاه

    رنگ بوته عاشقی را نخواهد دید

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۱۲ تیر ۹۳

    هیچکس . . . .

    هیچ کس چه اهمیتی  میدهد

    بعد عمر ی بودن سایه وار

    در کنار نبودنها ومجازی بودنها

     چمدانی لبریز خاطره را

    کجای مسافر خانه گذر زندگی

    پشت کدام واژه نگفته

     توی عمق مفهوم چه شعری

    پنهان از چشم تنهایی

    همچون روحی سرگردان

    چپانده باشی

    هیچ کس چه اهمیتی  میدهد

    به بی صدا باز و بسته شدن

     وبلاگ و سایت و ایمیل. . . .

    ازپی کلامی برای همراهی

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۶ تیر ۹۳

    قدیما یادش بخیر

    قدیما ، بچه گی ها یادش بخیر

    بادبادک ، گل فرفره یادش بخیر

    بازی ها ، چرخ وفلک ، چشم گذشتن ها

    آواز دورگرد ، منتری ها یادش بخیر

    یاد اون قهر هاو آشتی ها

    یاد خونه بازی ، خوردنی ها

    یاد ساده گی های بی دروغ

    خونهِ از چادر مادر، قهقه ها

    یاد کوچه باغ ها و آب روان

    کوچه های پر فروغ ، دلهای مهربون

    قدیما ، بچه گی ها یادش بخیر

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۴ تیر ۹۳

    شعری از محمد

    از وجود توست که مهربانی

    حالت از هم گسسته اش را باز می یابد

    و انسان از بازی تیغ و شاهرگهای دوخته به پیرهنش

    دست می کشد

     

    در آن سایه ساری که دست های توست

    در آن آفتابی که

    از پشت پلک های تو سرک می کشد

     

    - سیدمحمد مرکبیان

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۳۰ خرداد ۹۳

    شعر محمد

    در دل وداع کردیم
    و بی آنکه کلامی میان لب هامان جا به جا شود
    ما را ترک گفتند

    آنچه از من و تو در سینه ها بماند
    فاصله ای را بر نخواهد داشت..
    جزای روزهای تاریک
    تصمیمات دشوار است.

    - سیدمحمد مرکبیان -

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۳۰ خرداد ۹۳

    بهانه

    یه وقتهایی . . . یه روز هایی که تو چشم توچشم ساعت خیره می مونی  ، انگار ساعت هم خیره سرانه تو چشمت ذول می زنه  همه کاری می کنه غیر از حرکت کردن !!!! همون روزهاییکه داغ بوی متعفن ، یاد های گذشته را چنان به رخ تو می کشه که جونت می خواد بالا بیاد اون وقت با بعض همه اون سالها که گلو گیر شده مجبوری قی و تهوع رو هی قوت بدهی و قورت . . .  از این بدتر اون لبخند احمقانه روی لب که برای پوشاندن ساده دلی هایت مجبور به تحمل می شه اون دلایل و استدلال های بچه گانه که از خودت می سازی تا سر خودت کلاه بگذاری و مثلا به خودت بگی مقصر نبودی . . . اما با همه این حرفها پشیمون نیستم از گفتن احساس های صادقانه ام هرچند سوء استفاده شد پشیمون نیستم از آن هم بازی خوردن ها پشیمون نیستم از دیدن آن همه ریا. . . فقط امید وارم تو هم همینطور باشی

     

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۲۹ خرداد ۹۳

    ناباورانه

    باورم نمی شود از پس این هیاهو

    میان این خاطره های تار عنکبوتی

    دلم هنوز به گرمی کورسویی

    شاید خیلی خیلی دور

    امید به دستی  همدست

    به پایی همراه ، دلی ساده

    دل خسته  دارد می طپد

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۳

    دلنوشت

    آیینه را در سکوت شاهد می کنم

    وقتی همه عاشقانه های خشگیده را

    غلیظ و پررنگ به فنجانی از سکوت

    لب ریز و لب سوز و لب دوز

    تلخ و بی هوا هورت می کشم

    شاید کلاهی شود بر سر بی سامانم

    یا که لبخندی بر لب این قابِ خالیِ کهنهِ عبوس

    دیگر حتی تلخی روزگار

    درمان نمی کند دل درد کهنه را

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۱۵ خرداد ۹۳
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد