مروارید صدف

دستان خیس من را بگیر
من ازمیان باران حادثه
دیوانگیِ روح سرکش را
اسیر چشمانت میخواهم
دل به دریای عشق سپرده ام
شاید درکاوش اعماق این راز
مروارید شود جسم من و
صدفِ قلبت هم آغوش مرواید

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۲۳ تیر ۰۰

    خاطره

    ٰٰ

                    خاطره. . . .                   

     این بدترین هیزم تر،تنور زندگی. . .
    حتی اگر به آتش بکشی.....
    دوداش چشمانترا بارانی می کند
    و
    خاکسترش همه موهایت را سفید

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۵ تیر ۰۰

    کاکتوس

    کاکتوس شدنم تصادفی نبود از میان همه گلهای رنگا رنگ

    بی آن که خود بخواهم بی آنکه محصولغرورباشد

    این رد زخم نا مردمی نقاب دارانی ست ازجنس آدم

    که به نام عشق به یادگار گاه برتن روح

    گاه بردل ایام ، گاه برتن خاطره

    ازبودن برای بیکسی ماندو رفتن

    اما نرفت .....

    وپای در گلدان باورهایم

    ناشنیده کلام از چشمم

    به جای ماندم

    میان باغی که کسی کاکتوس نمی خواهد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۵ تیر ۰۰

    عشق واقعی

    و. . . تو چه میدانی از عشق
    که چگونه روح را به پرواز میخواند
    وقتی همه حس و ذهن تـــــــــــو
    ازمفهوم عشق ، فلسفه بافی ست
    در قالب زدن قاب پوسیده هوسهای لجن آلود
    یاکه تن خواهی یاکه راهی برای فرارتنهایی
    عشق رابایدکه در لحظه زیست
    عشق را باید درمیان هرپرِ پروانه دید
    عشق را باید زندگی کرد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۲۳ خرداد ۰۰

    دوراز همه دورها

    میان این همه شلوغی ...

    بین همه این دروغ های رنگین
    دلم یک کلبه میخواهد....
    دوراز همه نقاب ها . . . ..
    دوراز همه باورهای نا باور . . . .
    دور از همه دورها

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۱۷ خرداد ۰۰

    گلایه

    شرم می کنم از نگاه به آیینه گذر روزگار
    رسوانمود عاقبت من بی نقاب عاشق را
    همه شعرمن از دردعاشقی بود افسوس
    ندانسته که مفهوم عشق درنقابِ تارهاست
    عشق از اذل مایه زنده زیستن بود
    افسوس که خفاش ذهن تارمردم شهر
    هرحس تن خواه رابه کالای عشق فروخت

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۱۷ خرداد ۰۰

    خاکسترمن

    بعد من خاکسترم را. . .
    به دریا به دهید
    شاید در قعر دریا شاید
    شعر مرا عاشقانه
    صدفی ، در نی لبک دمید
    تا قطره اشگی ، مروارید شود
    یاکه در مهتاب شبی
    بدست نسیم
    شاید طعم بوسه هایم
    لبخند ِ گلی شود
    بعد من خاکسترم را
    به باد دهید
    شاید کسی در راه
    به انتظار عاشقی مانده باشد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۱۰ خرداد ۰۰

    باران عشق

    قدمهایت را می شمارم
    زیر بارانی که همه دلشوره هارا
    می شوید ،
    وقتی آغوش تو چتر من است
    و ، بامهربانی
    خیس شدی جان دلم
    ومن باعشق غرق در نگاهت
    فقط چند قدم دیگر. . .
    چندقدم زیر باران عشق

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۱۰ خرداد ۰۰

    خلوت دل

    شب که به خانه ام سایه کرد
    مهتابِ عریان بی حجب نگاهم
    میان حوض خیال غرق عاشقی شد
    وستاره ها بی شرم نگاه حریصان تن خواه
    سرگرم بوسه و چشمک و دلنوازی آشکار
    اینجا هیچ کس، کسی را تفسیرنمی کند
    وهیچ محکمه ای برای چگونگی عاشقانه ها نیست
    اینجا هیچ دلی دلتنگی نمی داند
    اینجا خلوتی است برای خــــــــلوت دل

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۱۰ خرداد ۰۰

    زهرا

    لرزش و فریاد گوش خراش گوشی
    چشمان خسته و نا باورانه من
    پرسشِ لرزان ِ صدایی نگران
    بختک بغض نا باورِ گلوی من
    دوباره صدایت می کند
    خواب نیست رویا نیست
    و ناگهان
    پروازی دوباره می شود
    به آسمان زندهِ زندگی

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۱۰ خرداد ۰۰
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد