کاکتوس شدنم تصادفی نبود از میان همه گلهای رنگا رنگ

بی آن که خود بخواهم بی آنکه محصولغرورباشد

این رد زخم نا مردمی نقاب دارانی ست ازجنس آدم

که به نام عشق به یادگار گاه برتن روح

گاه بردل ایام ، گاه برتن خاطره

ازبودن برای بیکسی ماندو رفتن

اما نرفت .....

وپای در گلدان باورهایم

ناشنیده کلام از چشمم

به جای ماندم

میان باغی که کسی کاکتوس نمی خواهد