رسوایی

توی کوچه پس کوچه روزگار
هنوز رد پای رفتن درسکوت تو
مثل قابِ خالی اعتمادت
مثل نیمکت خالی پارک
مثل انتظار ،مثل طعم اولین بوسه
مثل سادگی باورهای من
هوای چشمانم را ، بی اختیار
نمناک و بارانی
میخواهد و
دیگر چه وحشت از رسوایی

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۳۰ فروردين ۰۰

    سکوت

    سکوت ،
    اولین مکان حس توهم
    سقوط پندارها ، حد فاصله واقعیت
    اندیشیدن ، کنکاش کردن
    سئوال شدن ، بی جواب ماندن
    سکوت ،
    بزرگترین پناهگاه نقاب
    بازی دادن و بازی گرشدن
    وحشت از گفتن ، وحشت از تنهایی
    سکوت ,
    ویرانگری بی صدا
    نفهمیدن رفتن ، پرشدن از فاصله
    حیران ومات میان زمین و زمان
    سکوت . . . سکوت . . .

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۲۴ فروردين ۰۰

    حرف روبه آینه

    حس های واقعی مهم نیست چطور نوشته بشه یا گفته بشه
    مهم اینه که چطوری حس بشه
    بدون تفسیر بدون اما بدون اگرها
    فقط باید باوربشه

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۲۴ فروردين ۰۰

    نیمکتـــــــ خالی

    خوش به حال نیمکتـــــــ خالی
    ازهیچ انتظار ونشستنی خسته نمی شود
    از هیچ آمدن و رفتنی خاطره نمی سازد
    از هیچ دلش گرم نمی شود
    از هیچ نگاهی سرگردان شهر و دیارنیست

    شعرمن «فروردین 1400»

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۹ فروردين ۰۰

    نوروز1400

    درسته که سرمان به شلوغی های زندگی سخت گِره خورده
    گِره اولین چیزیه که وقتی به دنیا آمده ایم به مازدند
    پس حواسمان به گِره هایی که خودمان کورش میکنیم بیشتر باید باشه
    همون گِره هاکه باعث روزمره گی، دورشدن از کودک درون ، حس نکردن بوی عاشقی و ندیدن برق لذت هم کلامی می شه

    سال نو برهمگی مبارک

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ فروردين ۰۰

    عصر فردا

    به عصر فردا بگو
    ما همه خاطراتمان را
    دیدنها ، عاشقی ها، بوسیدنها
    یواشکی ، درتاریکی شبهای بی مهتاب
    نه کنار حوض وشمعدانی و پیچک باغچه
    روی همین نیمکت خالی ، بی صدا
    توی دنیایی مجازی فریادزدیم
    به عصر فردا بگو
    دنیای ما اعتمادش را گم کرده بود

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۲۷ اسفند ۹۹

    جاده

    جاده‌ای بودم
    باریک، به اندازۀ یک‌نفر
    و طولانی و یک‌طرفه
    آن‌قدرکه باید عصازنان
    به روزهای پیری و کوری‌ام می‌رسیدی
    چگونه برگشتی؟
    به روزهای پیش از بوسیده‌شدن
    چگونه برگشتی؟

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۲۷ اسفند ۹۹

    هرباربه تو فکر میکنم

    هربار به تو فکر می‌کنم
    یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود
    انقراض آغوشم یک‌نسل به تأخیر می‌افتد
    و چیزی به نبضم اضافه می‌شود
    که در شعرهایم نمی‌گنجد
    کافی‌ست تورا به نام بخوانم
    تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست
    و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۲۷ اسفند ۹۹

    حرف با دیوار

    ببین این شهرومردم کوچه و بازار

    عجب دنیاِ تنگی برای خود ساخته اند

    که حتی یک خشت برای عاشقی ما

    توی هیچ کافه پس کوچه ای نمانده

    چشم ها حریصِ هوس خواه تن

    ذهن ها لجن آلوده بد سگالی

    حتی دیگر سنگ فرش خیابان هم

    آب باران را گِل آلود می خواهد

    شهرغریبی ست شهر مدعیان عاشقی

    ۴/۴/۹۹

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۴ تیر ۹۹

    عاشقانه

    بی نگاه تو به چشمم رنگ می بازد زندگی
    دستت که نباشد ، گم می شوم میان
    هیاهوی هیچ این دنیای پرفریب
    مرا به میان آغوشت پنهان کن
    با حجاب گیسو این امن ترین نفطه دنیاست
    سخت می شود سختی راه
    از میان کابوس دنیا رختهای متحرک
    بی نگاه و دست و آغوش کیسویت
    تلخ می شود همه عطرو طعم زنده ِزندگی

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ تیر ۹۹
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد