تیغ به گلو میکشم وقتی
توباشی و من محروم از
آغوش کشیدنت به همدلی
دردی ست مشترک میان
بودن و نه بوسیدن
تو بگو صبر اگر چاره کارنیست
دلتنگی را چه کنم