من اون مسافرم خسته . . .

از همه بود ورفتن و رسیدن ها

من اسیر این ماندن های گیج

هیچ شدن و به هیچ رسیدن ها

تو

همان چراغ راهی

پر زامیدبودن باتردید

شعله ای روشن برای

دیدن افق درفرداها

تیر89 گلبن