شب سرد زمستانی
وحشت سایه های ویرانی
دستهای سرد و قلبهای سنگ
سایه های غریب و طولانی
آه این آشنا به چهره زد نقاب
وان یکی خنجری بکف پنهانی
هرطرف گرگی کرده کمین
با نفس های مسموم . . کینه ای پنهانی
باد سرد و دردی جانکاه
نه پناهی و نه آغوش مهربانی
نه شانه ای حریف چشم بارانی
نه دست مهر بر دل لرزانی
مرگ می گیر سراغم قدم به قدم
میرود ازیاد ها خاطره پریشانی
اسفند 90
گلبن