. . . . اینجا شهریست شلوغ . . . پراز آدمهایی با هزاران چهره که پشت نقابی ازرنگ و پودر و ماتیک گرفته تا ریش بزی و سه تیغه و کروات پنهان شده اند  . . . وزبانشان نه به دل بلکه به آب و هوای سرزمین خواسته های پنهانشان وصل شده. . . . اینجا آدمهایش همه تاجرند وبازار شایع و دروغ داغ داغ. . . . مردانش هرلبخند زن غریبه را به تقاضای سکس تعبیر می کنند و هر بی حجابی همسر را فاحشگی می دانند . . . .ودخترانش هنوز بدون اجازه پدر حتی حق مردن هم ندارند وخوشبختی را یا میان فنجان قهوه و ماشین مدل روز وشغل پردرآمد ویا کوچه پس کوچه های دنیای مجازی گز می کنند .. . . . .   اینجا شهر شلوغی  ست . . . . برای مردگان صدساله شیون وزاری وهزینه های کلان مجاز است اما دلجویی از بی پناه . . یا منگلیسم است یا هرزه گی. . . .