۹۱ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

چه اهمیتی دارد

چه اهمیتی دارد . . . مهم این بودن؛ با هم بودن است و بس . . . .

اینکه  تومنی من هم تو. . .و بدون دیگری هیچ  هستیم فقط هیچ  . . . . . .   فقط همین مهم است وبست

و قضاوت ؛ باشد برای دیگران . . هرچند که این داوری های کور، توهمی باشد و خیالی ، یانه حتی سراسر به چشم شان شرم آور . . توضیح را به اختیار دیگران میگذاریم بگذار چنین خیال کنند که از خط بیرون زدهایم  

چه اهمیتی دارد کج فهمی کسانی که مثل سایه در میان نور واقعیِ نیاز بودن منوتوگاه پیداوگاه محو می شود . 

درست همانندهمان روشنی ودود سیگار میان لذت سکوتِ واقعیتی بودن از من وتو وبه ما شدن رسیدن

خارج این دایره غوغایست وهرکسی آنراآنچنان که در واقعیتِ پشت نقابش هست می فهمد . . . .  یکی همانند بهشت وآن دیگری دوزخی سراسر آتش

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۷ بهمن ۹۵

    درد نوشت

    از بدترین عادات ما مثلا زنده ها ! ! ! اینه که وقتی کسی برای همیشه مسافر میشه. . . تازه یاد مان می اید که چه بود و کی بود و چه کرد!!!!

    قصد ندارم این عادت بد را توجیه کنم اما ا . .  . .

    بعد دو روز در شوک و حیرت واجب دونستم ادای دین کنم به کسی که دنیای اش کودکان ایرانی بود ومهم ترین دق دقه زندگی اش شادی بچه ها حتی در بد ترین شرایط جسمی و بیماری لبخند لب کودکان ؛  مسکن درد جسمی اش. . . . .

    هیچی به قلمم نمی آید . ..غیر از این که . . . . .

                                             دنیا فنی زاده هم مسافر ابدی شد

  • ۱ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۱۰ دی ۹۵

    نیازی برای بودن

    . . . این رفتن ها . . . . . این دور شدن ها . . . همیشه خواسته خودم نیست . . . همیشه اینطور نیست که یک دفعه

    قید همه چیزروبزنم بعد دوباره. . . . . . . .

     شاید این هابهانه باشد اما ؛ برای بودن برای زنده بود . . یه دل خوش نیازه. . . همین دل خوشی ها هرچقدر هم

    کوچک ولی نیاز . . نیاز آدما همین ذل خوشی هاست.

     این که دلیلی برای بودن داشته باشی . . اینکه برای تلاش کردن و ماندن در خط زندگی به کسی یا چیزی دلت خوش باشد

    این که هستی  تو مفهومی غیر نباتی  داشته باشه. . . .

     دل خوشی هارو بوجودآوردن ساده است فقط باید از توهم دور باشه

    مراقب باشیم . . .. . .. .  اگر دل خوشی کسی شدیم 

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۶ فروردين ۹۵

    برای حمزه

    . . . یک وقتهایی خیلی دور می شوی . . .  گاهی احساس میکنی خیلی دیر شده . . وبعد. . . . . به همه چیز دلت میخواهد بی اعتنا و بی تفاوت باشی . . . . .

    شاید ها آنقدر دوره ات می کنند که حتی رنگ وبوی بودن را هم از تو میگیرند. . . گاهی حتی از نگاه کردن در آیینه وحشت می کنی ؛ وحشت از به خاطر آوردن همه خاطره ها و همه آنها که نیستند ؛ همان هاکه ترا به این بودن و زندگی این چنین امید وارمی کردند آن خاطره هاکه ایمان واعتمادت را برای این بودنها زیاد میکردند . . .

    انکار نمی کنم که قصد من از ایجاد چنین دیوار نوشته ای ارتباطی هرچند مجازی با کس یا کسانی  که زندگی را نه ازدریچه  روزمره گی بلکه از دیدگاه وسیع  عاشقانه زیستن بدون انتظار دیده شدن بوده وهست ولی انگار که . . . . 

    قصد ؛شکایت نیست اما این دیوار هم  خیلی وقته که بوی دیوار گرفته !

    وناگهان یک تماس و صدای گرم یک مهربان. . . .

    رفیق خوبم حمزه عزیزم متشکرم که هنوزهم از سر لطف یادم میکنی. . سبز باشی وماندگار

     

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۱۹ اسفند ۹۴

    یه حرفه نصفه کاره

    پشت یکی از همون درب های بسته زندگی الکی منتظر نشسته بودم که افتادم توی فکراینکه آخر این همه گذشت و گذشتن از کوچه پس کوچه و خیابونهای اسفالت و خاکی ، تارک وروشن ، شلوغ وساکت،روزگار چی گیرما اومده ؟الکی سرمون رو شیره مالیدن وماهم دلمون خوش که چی داریم مثل آدم زندگی میکنیم غافل از اینکه تا اومدیم بفهمی و شغور دار بشیم و به بقیه خودی نشون بدیم ، یه وقت به خودمون آمدیم که ته چاله آب عمر از سرمون گذشته و حالا هرچی داد می زنیم فقط قلپ قلپ آب لجن با طعم سر پیری معرکه گیری از حلقم فرومیره . .

    گفتم معرکه گیری یه هو سر بالاکردم دیدم بالای چاه مقنی و چاله کن و چاه بازکن دور هم وایسادن و این میگه مقصر توِاون یکیه ، اون میگه اول مرغ بود بعد تخم مرغ یا اول تخم مرغ . . . . . . .

    این پایین من موندم ویه دنیا چه کنم های بی دلیل وبا چنگ ودندون دنبال یه جای آرمش برای نفس تازه کردن . . . . اون بالا یه گله مثلا آدم که دنبال مقصر میگردن تا خودشون رو تبرئه کنندو یه شب دیگه وجدانشون خواب زده نشه

    حرف حرف می یاره حرفم که تمومی نداره اما . . . . وقتی . . کسی گوش نداره . . . .

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۲۴ شهریور ۹۴

    سال نو

    اول ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام سال نو مبارک

    واما بعد شاید کمی دیر باشد ودور,ولی. . . من لایق همه آن چیزی هستم که در نبودم گفتی . . . و میدانم هیچ بهانه ای ودلیلی رنگ دلتنگی ترا کم رنگ نمی کند . . . . پس فقط می میگویم شرمنده

    آرزو می کنم سبز باشی توی هر لحظه بودن

    آرزو می کنم لبخند برای لب پنجره دلت

    آرزو میکنم سبدی عاشقی روی طاقچه فردایت

    آرزو میکنم چشمانت دور از هر نم و غم

    آرزودارم برایت آرزو های زیاد

    آرزوی دلی خوش دور از وحشت و خیال

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۱۴ فروردين ۹۴

    روز نوشت دیگر

    از روز اول که چشم به دنیا گشودیم ،آغوشی گرم بدون قید وشرط در اختیارمان بود  پس آن شد مفهوم مهر بانی امنیت پناه بی پناهی . . . . همان مهربانی که قطره قطره سیرمان کردو آب از دیده گانمان میگرفت  امنیتی که فشارش محکم ترین حایل بود میان ما وهمه بدی های دنیا و پناهش ، ارامش رویایی که تمام دردهارا از زمین خوردن تا ترس اشباح را به فراموشی می سپرد . . . . . وهمیشه با بهانه و بی بهانه چه آسان دراختیارمان بود و لذت آن عاقبت فراگیرنه عضوی از وجودمان شد وعاشقی آموخت  اما هیچ وقت هیچ کس به ما نگفت این لذت موقتی است . . . . هیچ کس یادمان نداد اعتماد وصداقت دلیل این حس بینهایت است. . . .  .. کسی مدعی نشد که روزی همین عاشقانه گناه می شود گناهی درحد رسوایی وبد نامی. . . . . این روزها کمتر کسی آن دوران شیرین را به یاد داره وشاید دلیل همه آن سکوت وندانستن ها علت رفتن و همپا نشدن های امروزباشد شاید همین دلیل تنهایی و تن خواهی ماست

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۱۳ آذر ۹۳

    دل نوشت

    دوست داشتن حق نیست. انتظار نیست. مطالبه نیست.. . . . ..  یا هست، یا نیست. همین. . . . وحشی است. در هوای ازاد رشد می کند ...  برایش فلسفه بافتن و دلیل خواستن ممکن نیست

    . . . گاهی می‌گویم بی‌خیال... حکمتی بوده لابد که صدای دلم را نشنیدی... زندگی که گس می‌شود دیگه نمی‌شود شیرینش  کرد. . . .  اما آخرش چی. . .  ایا انسان حق زیستن ندارد  ؟؟ ایا به جرم نفهمید ن های تو و توهمات من باید از زنده بودن دست شست ؟؟ آیا مگرنه اینکه افزایش زمان زیست موجب تکامل واقعی  ست؟ پس چرا عا شقی مهربانی به سن وسا ل سنجیده و محدود می شود وبس . . . . شاید آره شاید هم نه . . . هیچ نمیدانم   وانچه میدانم فقط این است که انسانها نه به واسطه شکل رنگ نژاد و چنسیت  نه به واسطه  جوان و پیر بودن ونه به هیچ دلیل دیگری  نمی توانند تا وقتی که حیات دارد  انسان  بودن خود را منکر شوند واین مقد ور نیست مگر به عاشقی  واقعی و صا د قا نه  بدون توقع وچشم داشت و توهم سازی ازآیندهای مبهم . . وبدان اگر این حس مشترک نیست درکنارهم بودن نه مهربانی و گذشت بلکه ترحم است و فاجعه

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۶ ]
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۶ شهریور ۹۳

    فراراز درون آیینه

    یادم بشه این بارکه پابه راه شدم از وسط آیینه رد شوم . . .

    یادم باشه این بار که چمدان سفر می بندم همه خورده شکسته های غرور و خاطرات را بردارم و ردی جانگذارم . . .

    یادم باشه این دفعه همه پلها و درب هاو کافه هاو خیابونها و بهانه ها و هرچیزی که دلیل برگشتنه پست کنم به سیاره مریخ. . . . .

    به یه چهره آشنا رسیدم ودستِ دلم را دراز کردم ، لبخندی زدو دست دراز کرد پشیزی از کیفش درکاسه دوستی انداخت. . . . !!!

    اون یکی رو مهربانی تعارف کردم ، تا لقمه آخر خورد ویک بشقاب تهمت و دروغ برایم قی کردو رفت. . . . !!!

    به نیم غریق افتاده در مردابِ تملق ریسمانی از جنس اعتماد دادم ، کشید و من را هم غرق کرد. . . . !!!!!

    به پر شکسته بی پناهی  شانه ای صادق و آغوشی امن هدیه کردم، پر زد ، رفت. . .  روی رد ریمل مانده برشانه ام نوشت این آغوش برایم هم آغوشی نداشت . . . . . !!

    دیگر جایی برای بودن نیست . . . . حتی کورسوی امیدی هم دلم را گرم نمی کند . . . زمستان در راه است باید که کوله برپشت از میان آیینه سفر کرد

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۴ شهریور ۹۳

    روزهای زندگی

    وقتی که به سراغم می اید . . . . حتی دریغ از قطره ای اشگ. . . . . .  نه وقت سرش می شود  ونه موقعیت. . . . . . . انقدر خود خواه است که حتی اجازه شکایت ناله وار را هم از گلویم می گیرد  شاید هم این غرور بی جای من است. . . آخر چه کسی باور می کند که یک تیکه فلزی به اندازه کوچکتراز نخود آدمی  که ادعای مالکیت بردنیادارد را این چنین علیل کند . . . . . اما اینکه اصلا مهم نیست . . . . خیلی ها شرایط بدتر ازمن دارند . . . . . هرچه باشد یاد گار روز های عاشقی ست تازه کی باورمی کند درد یاد آور روزهای زیستن واقعی باشد. . . . .حد اقل همین آمد ورفت های بی اجازه و بی موقع یادم می اورد که هنوزهم زندگیِ ِعاشقانه زیباست

    این درد در مقابل طعنه ونیشخند وکلمات زهر دار پیچیده درزرورق ترحم و دلسوزی اصلا هیچ است هیچ. . . . .

     

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۵ ]
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۳۰ مرداد ۹۳
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد