۹۱ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

نازنینم درود

حالمان را اگر از پس فاصله وسکوت خواسته باشی باید بگویم هنوز چراغ مهربانی ات سو سومی زند وگله ای نیست از عبوراجباری میان شهر مردگان. مهربانا اینجا همه چیز همان است که با تورفته بود وگاهی پستچی بوی چمدان خاطره را می آورد داروی خوبی است برای آلزایمر اجباری هرچند تندی اش چشم را نمناک میکند . . .

دیشب خواستم شعری برای زخم زبانهای دلت به پیچم  نشد انگار مغز مدادم عادت کرده بودبه این زخم زدن و تهمت. . . برایم بگو مردهای انجا از ترس آب شدن یخ ذهنشان هنوزهم کلاه بسر هستند؟ما که هم ترازشان نبودیم راستی هنوزرد نخهای بسته به احساسم روی مچم باقیست نمی دانم توآن چلیپای بازی را داری هنوز یانه؟ خوبترینم این هفته اعتمادم را بازاربردم و با کلاهی عوض کردم حال دلم خوب شد دیگرسنگینی کلاه و نقاب را نمی بیند دیگر چیزی برای توو هیچ کس دیگر ندارم جز انتظار نوبت رفتن . . .مسئول ایستگاه می گفت به زودی قطارمن هم میرسد باید بروم     

 


  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۲۸ دی ۹۲

    نمایشنامه مردگان

    یک وقتهایی نمی تونی با تنهایی هایت کنار بایی دنبال همراه میگردی ، یک نفرکه توی فکرت باشه در مقابل تنهایی . . همه چیز هارا صادقانه می گویی و فکر می کنی ترا درک کرده همراه می شوی به گمان اینکه همدل شده ای. . . . وبعد اسمش را می گذاری عشق . . . . تکیه گاه . . حامی . . وبعد . . . در اولین وزش نسیم . . . . . . براثر نداشتن تکیه گاه از خواب ورویا بیرون می ایی نشسته بر سر ویرانه کاخ خوشبختی دیروز . . .

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲۳ دی ۹۲

    روزنوشت. . .

    توی دنیای واقعی خیلی چیز ها می تواند بی دلیل و بادلیل باعث فاصله بشه. . . خط فاصله هایی که گاه از شناخت خصلتهای درونی ست و گاه اشتباه درقضاوت . . . . هرچه هست قابل فهم ودرکه چون از پی رابطه ای حضوری اتفاق می افته ما آدمها برای همیشه نمی توانیم آن درون وجودی مان را پنهان کنیم به خصوص وقتی در تماس اجتماعی نزدیک با هم قرار می گیریم. . . . اما برایم واقعا مضحک است این خط زدن هارا گاهی توی دنیای مجازی هم لحاظ می کنیم ، دنیایی که واقعی بودن شخصیت ذهنی و میزان پایبندی به آن اصول واقعا مجازی ست

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۲۱ دی ۹۲

    عشق حیات جاوید

    عشق را نباید قدم زده باشی. عشق را برای تماس دو تن نباید خواسته باشی. عشق را نباید گوشه دنجی دود کرده باشی. عشق را نباید در فنجان قهوه‌ای هورت کشیده باشی. عشق را نباید در اندام دیگری تنیده باشی. عشق را نباید بافته باشی چون فلسفه. عشق را نباید زاده باشی با ذهنت. عشق را در تفسیر ماه و ستاره نباید خواسته باشی . عشق را نباید آه کشیده باشی ، عاشقی واقعی درد و رنج نیست عین حیات است عین زیستن جاوید   است عشق را باید زندگی کرده باشی. باید با چشم دلت خواسته باشی تا از بودنش حتی در قلب کسی دیگر لذت ببری عشق باید زیسته باشد در درونت و زیسته باشی در درونش تا هیچ زیستنی را نخواهی بی او


  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۱۸ دی ۹۲

    یاد آوری


    تازیانه زدن هایت را خرج این روح زخمی نکن . . . ارزش بودن باتورا ، ندارد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۱۷ دی ۹۲

    نجوا در آیینه

    همیشه حق به جانب ماست . . همیشه دیگران اشتباه می کنند و ما برحقیم . . . .و یادمان نمی آید میان کلمات وکارهای روز مره چگونه قطع کردن هارا پنهان کردیم چگونه خودرا پشت این و آن آدرس مجازی مخفی نگاه داشتیم  . . سکوت هیچ وقت علامت نفهمیدن نیست . . . . من هیچ واهمه ای از شهره شدن به بد ترین القاب ندارم . . چون خود واقعی ام را سالهاست که می شناسم . . . باور دارم زندگی همه خواستن های زیبا را از من دریغ کرده اما چون زنده هستم پس زندگی می کنم عاشقانه . . . . . واین بودن را صمیمانه  نه تنها در دنیای مجازی بلکه در دنیای واقعی میان همدل ها و هم راهانم قسمت می کنم . . . . روزگار بی اعتباری است ؟ قبول این هم درست  ولی من هیچ اصراری به مقبول شدن خودم ندارم  راهم از آنان که کج فهمی و  ندیدن واصرار در نفهمیدن را پیشه کرده اند جداست . . . . ترجیح می دهم تنها گوشه اتاقم به سیگارم پک بزنم و چای بنوشم تا زندگی زمان محدودم را صرف بودن و یاوه گفتن با این خیل جماعت  دور اززندگی کنم    

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۱۷ دی ۹۲

    *روز نوشت*

    سکوت می کنم در مقابل بازی هایت ای زندگی. . . .

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۱۷ دی ۹۲

    روز نوشت سفر

    «. . . در گذر زندگی گاه انسان شکست را باور می کند ، گاه فرو پاشی اعتماد ، گاه پشیمان از تجربه یک ارتباط می شود . . . . درد ناک تر آن است که این تجارب تلخ موجب تجربه وشناخت بهتر از زندگی نمی شود ، بلکه بهانه محکم دست شستن از آن را فراهم می کند . . . مردن تنها نفس نکشیدن و فقدان آثار حیات نیست . . . بد ترین مرگ زیستن عادت واریست که شباهتی به زندگی ندارد . . . . » خواندن این نوشته ها من رو یاد همراه نیم راهی انداخت که سخت سعی می کرد خودش را به جای دیگران مجازات کند . . . چشم بر زندگی به بندد همه چیز را در اینجا از پیش بی حاصل بداند . . . . کاش باورمان باشد هیچ راهی غیرزیستن عاشقانه برای دهن کجی در مقابل فشار محدود کننده گان حیات نیست 

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۱۴ دی ۹۲

    سفر نامه

    سرم هوایی شده بود و پایم مسافر . . . به خودم که آمدم وسط حیاط خانه پدری بودم و بارون ریزو تند .اینجا بوی بارونش انکار با همه جا فرق داره ، آمیخته ای از عطر نارنج و بوی خاک. . . دلم کمی سادگی و سکوت زیر ترنم سه تارمی خواست که نشد آمدنم پنهان به ماند و همین موجب توفیقی اجباری شد برای دیدن . . . .آدمها را باید در عبور زمان شناخت ، خیلی ها اونی که می گویند ونشان می دهند نیستند . . . . شاید خود من هم جزو همین گروه باشم، اماگاهی وقتها با بودن کنارخیلی ها حس درد می کنم به جای لذت. . . شعر می خوانم . . . حرفهای واقعی می زنم و می شنوم ولی هیچ لذتی در آن نیست . . . باخودم می گویم اصلا اینجا چه می کنم ؟ چراسکوت نمی کنم ؟ واقعا حس مرا از شعر چه می دانند ؟. . . . ولی نه انگار این بودن برای حالم لازم است درست مثل تب و درد ومستی وبی اختیاری تاازحال خوش و داشته های دراختیار لذت بیشتری ببری. .  . . تا باعث شود قدر بودن در خانه و تنهایی لذت کافه بلوط و رفتن میان رهگذران بی تفاوت شهر را بیشتر بدانم

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۱۳ دی ۹۲

    واقعیت مجازی

    و. . . حالا من اینجا
    میون این همه مدعی
    همون ادعای همیشگی
    همون آشنایی همون عاشقی
    دور از همه واقعی ها
    میان واقعی های مجازی
    زل زده ام
    به خودم  ، به تو ، به دلم ،
    به کلماتی که کمتر کسی
    واقعیت آن را حس می کند

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۱۳ دی ۹۲
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد