پشت یکی از همون درب های بسته زندگی الکی منتظر نشسته بودم که افتادم توی فکراینکه آخر این همه گذشت و گذشتن از کوچه پس کوچه و خیابونهای اسفالت و خاکی ، تارک وروشن ، شلوغ وساکت،روزگار چی گیرما اومده ؟الکی سرمون رو شیره مالیدن وماهم دلمون خوش که چی داریم مثل آدم زندگی میکنیم غافل از اینکه تا اومدیم بفهمی و شغور دار بشیم و به بقیه خودی نشون بدیم ، یه وقت به خودمون آمدیم که ته چاله آب عمر از سرمون گذشته و حالا هرچی داد می زنیم فقط قلپ قلپ آب لجن با طعم سر پیری معرکه گیری از حلقم فرومیره . .
گفتم معرکه گیری یه هو سر بالاکردم دیدم بالای چاه مقنی و چاله کن و چاه بازکن دور هم وایسادن و این میگه مقصر توِاون یکیه ، اون میگه اول مرغ بود بعد تخم مرغ یا اول تخم مرغ . . . . . . .
این پایین من موندم ویه دنیا چه کنم های بی دلیل وبا چنگ ودندون دنبال یه جای آرمش برای نفس تازه کردن . . . . اون بالا یه گله مثلا آدم که دنبال مقصر میگردن تا خودشون رو تبرئه کنندو یه شب دیگه وجدانشون خواب زده نشه
حرف حرف می یاره حرفم که تمومی نداره اما . . . . وقتی . . کسی گوش نداره . . . .