کاش این تن ها از تنهایی من
پرمی کشید چون دود سیگار
کاش سایه های مجازی اش
از دیوار دل و خاطره شسته می شد
درست مثل رد سرخ و سیاه سرنهادن
از تن چرک پیراهنی کهنه زیرباران اشگ
- انوشه گلبن
- جمعه ۱۹ مهر ۹۸
کاش این تن ها از تنهایی من
پرمی کشید چون دود سیگار
کاش سایه های مجازی اش
از دیوار دل و خاطره شسته می شد
درست مثل رد سرخ و سیاه سرنهادن
از تن چرک پیراهنی کهنه زیرباران اشگ
مهرگان بعد از نوروزدر رده دوم از نظر اهمیت جشنهای باستانی است. مهرگان آغاز فصل پائیز است . این جشن روز مهر از فصل مهر می باشد ( ۱۰ مهربرابر با 2 اکتبر ) این جشن که در مهر روز آغاز میشود و شش روز به درازا میانجامد و در روز رام روز به پایان میرسد. نخستین روز جشن، مهرگان عامه (همگانی) و واپسین روز جشن، مهرگان خاصه (ویژه) نامیده میشود. در زمان ساسانیان بر این باور بودند که اهورهمزدا یاقوت را در روز نوروز و زبرجد را در روز مهرگان آفریدهاست و از دیر باز ایرانیان بر این باور بودند که در این روز کاوه آهنگر علیه ضحاک به پاخاست و فریدون بر اژی دهاک (ضحاک) غلبه کرد
نیستی تابدانی ، این نبودنت
دردیست که هردم یادت تازه مید ارد
کاش می دانستی
وقتی گاهی حالِ من می پرسی
خود چه زخمیست گفتن
هستم ، خوبم . . . .
همه چیز از همین جا شروع می شود .. درست همان موقع که تو نمیدانی عاشقی یا به بودن باکسی از سرعادت و رهایی از تنهایی نیاز داری ... . . وسعی می کنی در پشت کلمات، رفتارها ، نگاه ها، وحتی با تفسیر حرفها ؛خودت را قانع کنی که عاشق شده ای
عاشقی تکرارحرفهای سرزبانی نیست نیاز به دلیل ندارد ، ربطی به نگاه ورفتار ندارد عاشقی تفسیر ذهن من وتواز این یا آن موضوع نیست عاشقی تن خواهی نیست با حسادت و مالکیت بیگانه ست
عشق درست مثل خود هستی جان و روح بودن است واین نیروای بی پایان است که می توانی بدون توقع و پاسخ به همه ببخشی گرم ولذت بارمثل تابش خورشید . . پاک و بی ریادرست مثل بارش باران
بیائید به احترام انسان و انسانیت اثار فکری دیگران را با ذکر نام خالق اثر نشر کنیم. . . . . همه آدمها که خیام و سعدی و. . . نیستند
هر کسی یک نشانی دارد که با هیچ کس دیگری مشابه نیست والبته استفاده به قصد جعل امکان ندارد اما خیلی ها خیلی چیز ها دارند که نشانی از هویت وشخصیت آن انسان است . . . ویا حد اقل به دلایل شخصی آن رد و نشانه برایشان مهم است
چندی پیش یک جا به شعر و نوشته ای برخوردم که به نام کسی دیگر به ثبت رسیده بود وخیلی خیلی تعجب کردم وقتی متوجه شدم ناشر با علم این که صاحب اثر کیست این کار را کرده (یکی از دست نوشته هایم) وجالب تراینکه ناشر مدعی بود«چون برای من نوشتی پس من ما لک هستم!!!؟؟؟»
بیائید به احترام انسان و انسانیت اثار فکری دیگران را با ذکر نام خالق اثر نشر کنیم
لب هایت را همان جا بگذار
بیا تا شب را قدم بزنیم
تنت راروی تخت عریان رهاکن
امشب دلم پای همدلی می خواهد
شاید بارانی نباشد
شاید نه باد و نه سرما
دلم هوس یک فنجون دست گرم بی ریا کرده
عشقِ انسان آگاه و بیدار به تو آزادی میدهد
عشقِ انسان نا آگاه، عشق نیست، گدایی است.
او میخواهد که دوستش بداری.
میخواهد که بیشتر و بیشتر عشق بگیرد. عشق او چیزی جز شهوت نیست.
شهوتی که لباس عشق بر تن کرده است
اما عشقِ یک انسان بیدار درست عکس این است.
عشق یک امپراطور است. در کنارش،ملکه میشوی، نه اسباب شهوترانی
او بسیار دارد و از غنای خویش میبخشد
عشق او بخشش بی قید و شرط است. سهیم کردن است.
بدون هیچ مطالبه و توقعی. بدون هیچ انتظاری برای جبران و باز پس گرفتن.
خاطره ها ، خاکستربه جامانده ازشعله ایام برهیمهِ زندگانیِ ما ، چه راحت با نیم نسیم زمانه به آسمان فردای امروز شده پرکشد وبرسرو رویمان نشیند . . .
انگار همین چند لحظه پیش بود که کلمه را یادگرفتیم و مفهوم را حس کردیم. . . .
انسان و انسانیت، عشق وعاشقی، سادگی ِزیبازیستی چون گل ؛. . . . .
وچه راحت باسوزاندن آن هیزم درک ، همه مفاهیم را هم سوزاند یم. . . . .
افسوس که از آن همه بودن ویکی شدن وسادگی وزیبایی ، هیچ چیز نماند
هیچ چیزی غیراز خودخواهی و تن خواهی ونقاب باقی نماند ؛. . . . حتی رد یک خاکستر
افسوس که همه عمرصرف رفتن فقط فرورفتن میان منجلاب شد وبس