شاخه نیلوفر

شاخه نیلوفریم
گره بزن همه بندبند خواستنم را
به بودن ونرفتن ها ی ابدی
برمن بپیچ عاشقانه ،سبزو پایدار
بوسه وآغوشی گرم ، مهمانم کن
ذوب می شود سرمای زمستان
از این گرما و آن حجب گلگون
ومن تولدی دوباره خواهم سرود

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۳۰ دی ۹۸

    قرار

    قرار بی قراریم
    بیا کنار همان سپیدرا
    که یک روز باتو به شب شد
    شبی بی دلهره از فردا
    توسر برشانه ام
    من روی بر مهتاب
    بیا کنار همان حوض
    که مهتاب عریان شنا می کرد
    نفس ، ازسینه ام
    میل پرواز دارد امشب
    مرا تنگ تر در آغوش بگیر
    که فردا ، برایم
    خیلی دور است

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۷ دی ۹۸

    سپیده دم

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۷ دی ۹۸

    ستاره زهره

    کاش یرای من ،  شاعری می کردی

    تک تک احساست را

     باتن واژه های عریان

    برلبانت جاری می کردی

    گونه ات سرخ از حجب بیان

    با تابش عشق در چشم

    ومن آهسته از لبت

     شهد می نوشیدم  ، با یوسه ای

    می از تو  ،  مستی از من

    پناه می شد ، بازوانم

    پنهان می شدی

    . .. . در آغوشم

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۱۹ آذر ۹۸

    **خاتون**

    برای خاتون

    برایم شعری بخوان
    نه با لبانت ، باچشمت بخوان
    مرابا نوای عشق آرام
    در گوشم بخوان
    دستانت را آهسته
    پیش بیار
    تن پاره پاره قلبم
    پرنده ای زخمی ست
    به دستان عاشقت
    محتاح است

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱۷ آذر ۹۸

    خاتون 3

    نازنینم
    خیالت راهت ،من اینجا
    به هوایت زنده ام
    ذهنت رادر آشفتگی
    واژه ها یم اسیر نکن
    هنوز هیچ وااژه ای
    فهم عاشقی ات را ندارد
    خاتونم
    عاشقانه هایم را به باد می دهی
    وقتی نگاهی،کلامی
    از تو به یاد م میرسد
    وقاصدک بینوا حیران از
    بردن کدام حس می شود

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۱۶ آذر ۹۸

    برای خاتون

    صبح که به کنار آیینه می آیی
    به تصویر چشمانت در آیینه نگاه کن
    تا مرا از آن میان
    مست از میِ ِصبحگاهی
    عریان باز یابی
    که پای کوبان به سوی
    گوشه ای از قلبت
    آنجاکه از تلاطم طوفان روزگار
    بکر مانده هنوز ، پناه می برد
    چشمها و آیینه ها
    از مفهوم ریا و دروغ
    بی خبرند

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۱۶ آذر ۹۸

    خاتون 2

    سایه بودنت را از من نگیر
    من به هیچ گفتنت محتاحم
    وبه آن لبخندی که هر صبحدم
    قاصدک به من هدیه میدهد
    ومن به یاد لبانت با بوسه
    فاصدک را روانه تو میکنم
    بیاو کنار پنجره بنشین
    قاصدک در راه است

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۱۶ آذر ۹۸

    خاتون برای خاتون

    در میان آیینه ، چشم من
    به دنبال تو میگردد
    که دستانت چون پیچک
    مرا در بر دارد
    چهره در موهایم
    پنهان میکنی
    تا حجب بوسه هایت
    بلرزاند ، هستی مرا

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۱۵ آذر ۹۸

    گاهی. .

    گاهی برایت حس می شوم  ، گاهی شعر و شعور
    گاهی برایت حرف می شوم  ،گاهی تلخ وبی عبور
    شاید برایت هم کلام

    یا شاید هم نفس
    گاهی برایت دور می شوم

    گاهی سایه ؛گاهی روح
    لیک منم . . . .

    درپس همه بودن ها
    گاه هیچ می شوم در تو. . . .

    گاه فریادی بی صدا

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۱۳ آذر ۹۸
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد