تکیه بر باد داده ام
این جا که ایستاده ام
حتی سایه دیواره خاطره ها
محو می شود مپل دود سیگار
تکیه بر باد داده ام
دیگر هیچ تکیه گاهی نیست
تابودنم را تکهِ تکه
برآن تکیه دهم
- انوشه گلبن
- دوشنبه ۷ فروردين ۹۶
شکوفه سیب بر سرشاخه خندید
بنفشه و سوسن زیر پایش
بر لب حوض نشسته شمدانی بادامنی از سفال
حوض آبی و ماهی قرمز رقص کنان
انطرف به صف درختان نیمه بیدار
چنارِ کهنه ، انگورِ سردار و گیلاس
روی تخت کنار باعچه ،سماور قوری چای داغ
نشسته برلبش پدربزرگ غرق در رویا
زیر لب زمزمه ِ این سرود
بهارم دخترم از خواب برخیز
وقتی حس گرمیِ دستانت را
باد در گوشم نجوامی کند
وقتی هر سایه رهگذری
بوی آمدنت را می دهد
وقتی حتی قابهای خالی
سایه نبودن را باور ندارد
مقصر نیست ، دل زبانم
وقتی با سایه ِ دیوار نجوامی کند
کاش دلم اینقدر کوچک نبود
کاش دلم دریا بود
یاکه نه اقیانوس
شایدم قدبهشت خدا
که مادر جون قصه اش و گفت
کاش میشد قد عالم بود دلم
تاهمه قصه غصه هارو
اشگهای اون پسرک دستفروش
وحشت وترس از پلیس دخترک گل فروش
همه و همه دنیای تار وتیره نی زن کور
کاش میشد تودلم جامی شد
چه تار و تاریک است
روزو شبِ عبور اجباری
از خیابانی با نام زندگی!!
دیگر حتی آیینه هم مرا
به یاد نمی آورد ، از میان یاد ها
دستهای خالیم را باور کن ..
که در انتظارتقدیم گلی بودند ..
به اعتماد دراز شده به سوی فردا
که می توانست پناه پرنده زحمی باشد ..
شاید برای پروازی دیگر
کسی دیگر باورندار دستهای خالی
بالهای خونین که قدرت پرواز ندارند ....
کجای این آسمان پرستاره
ستاره ای برای بودنت بافردا
گورسو میزند
که این چنین حریصانه
دردل
امید را نشاء میزنی
با نجوا
کاش من هم مثل تو
کلاهی از جنس بی تفاوتی
برسر دلم می کشیدم
نگاهت در قاب خیس امروز
چه راحت ، فردا ودمی دیگر
شاد و بی تفاوت میرقصد . .
شاید این فردا شاید
بهانه رفتن امروز باشد
کاش فردا مثل امروز نبود
کاش فردای تو بوی نم چشم من نداشت