۲۱۵ مطلب با موضوع «شعر من» ثبت شده است

رسم شیدایی

عاشقانه صدایم کن

در دیدگان مهتاب نگاهم کن

واز میان آن راه شیری

که به سرزمین شیدایی میرسد

عاشقانه هایم را زمزمه کن

چشمانم چراغی می شود در راهت

وتو آرام از کوچه باغ عاشقی

به دیار عشق های ماندگار

سفری را از میان باغ شقایق

باقاصدکهای خیال عاشقی

آغاز خواهی کرد . . با نوای از دل نوازی . . .

از راه که میرسی .نفس هایت اشناست

و تنت بوی شبنم یاس میدهد   

این دیار همه رسم شیدایی میدانند

اسفند 90 گلبن
 


  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۴ دی ۹۲

    هذیان

    سپیدارهایی که شکست از قحطی مهر

    سیگارهایی که دودش برون نشد

    شبهایی که به انتظار ماند. . .

    دستی که بی توقع تهی ماند

    کوچه باغی که تنهارها شد

    و

    خاطرات عبورازمیان پارک

    از روی پل . . .

    انتظارکشیدن روی نیمکت های مترو

    کاش این همه رویا بود 

    دی92 گلبن
     

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۴ دی ۹۲

    ته نشین خاطره


    چه خوب شد که تو

    نمی توانی سینه ایم را

    از شکاف پیرهن تنم

    نگاه کنی . . .

    چه خوب شد که

    حدو اندازه درد

    ته نشین شده در انسان را

    هرگز نمی شود دید

    زخم ضربه ها

    درد رفتن ها از روی

     شکسته های اعتماد و باور

    چه خوب شد که

    درهیچ کلام و واژه ای

    جای نمیگیرد این ته نشین ها

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    باور نا با وری


    باورت شود بیرون از این تن مجروح

    و این ذهن طوفانی هیچکس و هیچ کجا

    هیچ خبری نیست

    و . . . .

    کلاغ جار چی خبرش اشتباه بود

    بیرون از خودت و خانه دلت همه می روند

    و هیچکس نیست ، افسانه شد همه بودنها

    نبودن ها، قصه امروز من وتوست

    که همه سکوتی ست، پراز فریاد

    وهمه فریبی ، پر از رنگهای گیج و مات

    هیچ کس حتی خودش راهم باور ندارد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    تلخک

    چهره ام رو نقاشی کردم

    رنگ های شاد و خندان

    ببین درست مثل صورتک تلخک

    وتو . .

    هی درون دلم بالا و پائین

    دنبال راهی برای رفتن

    کاش از توقوی تر بودم

    بغض جاری چشم شدی

    بر فراز گونه های تبدار

    وچه آرام رنگهای صورتکم را

    فرو ریختی آرام آرام

    به امید دستانی که نبود

    وبعد . .

    تنها این من ماندم و

    رسوایی آن همه غرور

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    سخت نیست

    برای من هیچم سخت نیست

    من که همیشه جایم هست 

    تا نبودن دیگری

    منکه چمدان خاطرهایم

    پشت درب فراموشی ست

    کنار آمدن باقاب خالی اتاق

    نشستن در سکوت تنهایی مهتاب

    خط خوردن اسمهای داده شده

    که نشانی حدودم رانشان زده

    سخت نیست

    برای من که سنگفرش

    کوچه های رفاقت دیروز

     رد پای همراه دیگرت شده 

    سخت نیست نبودن میان تن ها

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    دستان خالی


    پشیمان شدن کفشهایم

    از این پاشدنهای بی حاصل

    راه آمدن با هرپایی

    که عاقبت هم پایش نشد

    پشیمان شدن این دست پوشها

    از این گرم داشتن دستی بیهوده

    وقتی دستها فقط تاعبور از سرما

    همسفردستی بود


     

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    برای یک روز پر از هیچ

    تنهایی هایم را

    توی فنجون چای

    حل می کنم

    گوشه پرت یک کافه

    یا شاید

    توی هجوم این رفتن و آمدن ، مترو

    بین این و آن خاطره و یاد

    پشت این میز و توی اون پارک

    سر می کشم. . . .

    شاید دلم گرم شود

    شاید حواس عاشقیم پرت شود

    من . . ، تنهایی هایم را . . .

    تنها ، سر می کشم

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۲۹ آذر ۹۲

    جایی به اسم . . . بلوط

    چقدر آروم و ساده

    می شه یک گوشه این شهر شلوغ

    گم شد میان آدمها

    میان این و آن رهگذر تنها

    وسط این همه آهن و دود و فریاد

    گوشه دنج وخلوت از دنیا

    فارغ از این هیاهوی بلند

    ساده ، دوراز فشار زمان

    بی هراس از  رفتن پرشتاب

    همنشین بنفشه روی تراس

    درکنارت، شمدانی ،حسن یوسف ، قهوه  داغ

    هم ره مردمی عاشق وپاک

    ساده ، کمی طعم زندگی ناب

    ساده کمی خلوت کرد 

    ساده بود ، با این همه پر مهر وصفا 

    ریز سقف این شهر شلوغ

    گوشه دنج وخلوتی از دنیا 




  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲۵ آذر ۹۲

    دنیای مجازی

    بی خیال شده ام. . .

    اینجا هیچ کس از کسی

    برای اشگها دلیل نمی خواهد

    وتو می دانی دیگر

    هیچ چیز سکوتم را نمی شکند

    ودلم دیگر از وحشت

    رفتن ها . . . زخم زدنها

    کابوس نخواهد دید

    اینجا دیار تنهایی ست

    به دوراز تن هایی که

    لبخند به لب. . . . خنجرت میزنند


  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۲۲ آذر ۹۲
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد