باورت شود بیرون از این تن مجروح
و این ذهن طوفانی هیچکس و هیچ کجا
هیچ خبری نیست
و . . . .
کلاغ جار چی خبرش اشتباه بود
بیرون از خودت و خانه دلت همه می روند
و هیچکس نیست ، افسانه شد همه بودنها
نبودن ها، قصه امروز من وتوست
که همه سکوتی ست، پراز فریاد
وهمه فریبی ، پر از رنگهای گیج و مات
هیچ کس حتی خودش راهم باور ندارد
- انوشه گلبن
- دوشنبه ۲ دی ۹۲