کاش تو هم ، شاعری می کردی
شاید این بار ، گذرت ناخواسته
بین کوچه های ، حرف وصدا
واژ عشق سر راهت شد
- انوشه گلبن
- چهارشنبه ۲۹ خرداد ۹۸
کاش تو هم ، شاعری می کردی
شاید این بار ، گذرت ناخواسته
بین کوچه های ، حرف وصدا
واژ عشق سر راهت شد
بی خیال شده ام. . .
اینجا هیچ کس از کسی
برای اشگها دلیل نمی خواهد
وتو می دانی دیگر
هیچ چیز سکوتم را نمی شکند
ودلم دیگر از وحشت
رفتن ها . . . زخم زدنها
کابوس نخواهد دید
اینجا دیار تنهایی ست
به دوراز تن هایی که
لبخند به لب. . . . خنجرت میزنند
فریاد،بهمن 95
پناه بی پناهیم آیینه ای شد بردیوار
که فریاد را باران چشمم کرد
کاش نفس در سینه زندان نبود
شاید همه آیینه را فریاد میزدم
به بهانه ها التماس نکن
وقتی بودنت از سر اجبار است
به چشمم نگاه کن وببین
سالها پیش رفتنت را ثبت کرد
دلتنگی هاتو بردار
توی کوله پشتی بگذار
بگذارکسی ندونه
دلت گرفته بهونه
دلتنگی هاتو بردار
توی باغچه بکار
بگذار فقط شبها و شبنم چشمات بدونه
کاش تو هم می دانستی. .
که چه طعمی دارد
زیرِ این سقف کبود
بین این مردم پر رنگ وریا
یک نفس همدلی ، حتی با سکوت. .
کاش می دانستی، وقت نبودن هاتت
چگونه گلهای قالی ردقدمهایت را
دنبال میکند
کاش می دانستی ، وقت نبودن هاتت
چشمانم ، چگونه
حرکت کند عقربه هارا نفرین می کند
کاش می دانستی ، وقت نبودن هایت
چگونه حتی سینیِ فنجان قهوه
به دنبال سهم فنجان تو میگردد
کاش می دانستی
وقتی دیدنت ، دور می شود و دیر
دلتنگی چقدر تلخ می شود
برای من هیچم سخت نیست
من که همیشه جایم هست
تا نبودن دیگری
منکه چمدان خاطرهایم
پشت درب فراموشی ست
کنار آمدن باقاب خالی اتاق
نشستن در سکوت تنهایی مهتاب
خط خوردن اسمهای داده شده
که نشانی حدودم رانشان زده
سخت نیست
برای من که سنگفرش
کوچه های رفاقت دیروز
رد پای همراه دیگرت شده
دیگه بارون هم حال نداره
واسه نشستن کنار سنگ فرش کوچه
دیگه حتی چتر هم گله نمی کنه
از بودن توی چادر تنگ
دیگه حتی سیگار وقهوه تلخ
سایه های بی کس روی دیوار اتاق
جای خالی روی تخت . . . . .
پنجره تک چسبیده به دیوار
دیگه حتی این فریاد های سکوت
بی تفاوت به همه بود ونبود
کسی چه میداند ؟!شاید
یک روز تو هم مبتلا شدی
به همین دردِ دست گرم
با نجوای نگاهی سرد
به همین نورخاطره ها
درتاریکی فراموشی