۲۱۵ مطلب با موضوع «شعر من» ثبت شده است

سکوت

بگذار همان سکوت به ماند بی جواب
و همان آلبوم عکسهای خاطره
که روزگاری خیلی دور نشانی از
اعتمادتو بودوباورهای من
بگذار همه دفتر شعرهای نخوانده ام
که در پشت هر حرف و اژه ترا
بی صدا آواز می داد
متروک بماند درخاطره
شاید روزی برای کسی بخوانی
عاشقانه ، چون سلامی در اول راه

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۳۰ فروردين ۰۰

    سکوت

    سکوت ،
    اولین مکان حس توهم
    سقوط پندارها ، حد فاصله واقعیت
    اندیشیدن ، کنکاش کردن
    سئوال شدن ، بی جواب ماندن
    سکوت ،
    بزرگترین پناهگاه نقاب
    بازی دادن و بازی گرشدن
    وحشت از گفتن ، وحشت از تنهایی
    سکوت ,
    ویرانگری بی صدا
    نفهمیدن رفتن ، پرشدن از فاصله
    حیران ومات میان زمین و زمان
    سکوت . . . سکوت . . .

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • سه شنبه ۲۴ فروردين ۰۰

    نیمکتـــــــ خالی

    خوش به حال نیمکتـــــــ خالی
    ازهیچ انتظار ونشستنی خسته نمی شود
    از هیچ آمدن و رفتنی خاطره نمی سازد
    از هیچ دلش گرم نمی شود
    از هیچ نگاهی سرگردان شهر و دیارنیست

    شعرمن «فروردین 1400»

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۹ فروردين ۰۰

    حرف با دیوار

    ببین این شهرومردم کوچه و بازار

    عجب دنیاِ تنگی برای خود ساخته اند

    که حتی یک خشت برای عاشقی ما

    توی هیچ کافه پس کوچه ای نمانده

    چشم ها حریصِ هوس خواه تن

    ذهن ها لجن آلوده بد سگالی

    حتی دیگر سنگ فرش خیابان هم

    آب باران را گِل آلود می خواهد

    شهرغریبی ست شهر مدعیان عاشقی

    ۴/۴/۹۹

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • چهارشنبه ۴ تیر ۹۹

    عاشقانه

    بی نگاه تو به چشمم رنگ می بازد زندگی
    دستت که نباشد ، گم می شوم میان
    هیاهوی هیچ این دنیای پرفریب
    مرا به میان آغوشت پنهان کن
    با حجاب گیسو این امن ترین نفطه دنیاست
    سخت می شود سختی راه
    از میان کابوس دنیا رختهای متحرک
    بی نگاه و دست و آغوش کیسویت
    تلخ می شود همه عطرو طعم زنده ِزندگی

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ تیر ۹۹

    عاشقانه

    بوی قهوه داغ ، طعم لبانت
    قاب پنچره خیال ، قاب تصویر نگاه
    لمیده در آغوش ِ شعرمن
    دست در گیسوی رقصان باد
    سرفرد آمد از سرِعشق
    چشم در چشم نجوایی بیصدا
    دست در دست ، لرزان ،نمناک
    پیچکی سوی آسمان
    سرمیزند از آغوش من تا ما
    شقایق شقایق بردشت عاشقانه ها

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ تیر ۹۹

    آخرین ایستگاه

    از پنجره ای که روبه حنجره باز است
    خیابانی بن بستی برای فریاد گشوده اند
    آن گوشه دست فروشی باورهایم را
    به نصف قیمت عمر حراج کرد
    به شیشه کافه روبرو برکاغذ
    یک فنجان تنهایی داغ را
    به قیمت حرفی عاشقانه می ده
    بر پنچره ای که به روبه حنجره باز است
    من قلب چاک چاکم را سواربر
    قطارِخیال وخاطر می کنم
    مسافرست امشب به سوی تنهایی
    ایستگاه آخر نزدیک

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۱۷ خرداد ۹۹

    نوروز99

    عاقبت از پس سرمای نبودنها
    بهار ، دخترک عاشق ، آمد از راه
    سبد بدست مست وبخشنده زندگی
    عطر تن را به شکوفه نارنج
    رنگ شادی رخ به گل های صحرا
    رقص گیسوان رابه پرِپروانه
    بخشید ؛
    پای کوبان تاپشت درب شهرپنچره
    گرچه میان ماحنجره ای فاصله بود
    لیک عاشقی هنوز زنده بود

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۳ فروردين ۹۹

    ##دل تنگی

    کوچه باغ شهر بوی بهارپرشده
    ازدورها آمدنش را بنفشه ها
    به جشن نشسته اند رنگارنگ
    وشکوفه های سیب لبخند میزنند
    افسوس که دستانم هنوز
    بوی گیسوی تودارد به انتظار
    ورنه شاید دل خسته من هم
    بهاری می شد باردیگر

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • پنجشنبه ۲۲ اسفند ۹۸

    بی تـــــو

    به جانم نمی نشیند بی تو
    تماشای مهتاب و بوی خوش چای
    دستان مهربانت کجا ی خاطره ماند
    که هرنسیمِ بی تو قلبِ مرا
    کاوش گر عطر شانه هایت کرده است

    https://t.me/joinchat/AAAAAFgmbQdFuDqFZ9KEdA

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۱۷ اسفند ۹۸
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد