چه خیالهای خامی
سراین سرخیِ هر نفس زدن
گرمی دست تو ، رقص دود می شود
کاش خیال هم باور داشت
سردی زمستان است
- انوشه گلبن
- سه شنبه ۱۷ اسفند ۹۵
چه تار و تاریک است
روزو شبِ عبور اجباری
از خیابانی با نام زندگی!!
دیگر حتی آیینه هم مرا
به یاد نمی آورد ، از میان یاد ها
متن سخنان اصغر فرهادی که در غیاب او توسط انوشه انصاری در مراسم اسکار قرائت شد
افتخار بزرگیست که برای دومین بار این جایزه با ارزش را دریافت میکنم. از اعضای آکادمی، گروهم در ایران، تهیهکنندهام الکساندر ماله-گی و پخشکنندگانم کوهن مدیا و آمازون تشکر میکنم. همچنین سپاسگزارم از همبستگی دیگر کاندیداهای بهترین فیلم خارجی.
متاسفم که امشب در کنار شما نیستم، من به احترام مردم کشورم و شش کشور دیگر که با قانون غیرانسانی منع ورود مهاجران مورد بیاحترامی واقع شدند به آمریکا نیامدم.
تقسیمبندی جهان به ما و دشمنانِ ما توسط سیاستمداران افراطی، باعث ترس میشود، ترسی که توجیهیست دروغین برای خشونتها و جنگها. جنگهایی که مانع بزرگی بودهاند برای رسیدن به دموکراسی و رعایت حقوق بشر در کشورهایی که مورد تهاجم واقع شدهاند.
سینماگران میتوانند با چرخش دوربینهایشان به مشترکات انسانی، کلیشههایی که از ملیتها و ادیان مختلف ساخته شده است را بشکنند و زمینه همدردی و به دنبال آن همبستگی مردمان جهان را فراهم کنند. همدردی چیزیست که ما امروز بیشتر از هر زمان به آن نیازمندیم.
افتاده زبام ،خاک درگه شده ام
چون سایه ی نیمروز کوته شده ام
روزی شوهر،پدر، برادر، بودم
امروز همین شماره ی ده شده ام
(ه الف سایه)
دستهای خالیم را باور کن ..
که در انتظارتقدیم گلی بودند ..
به اعتماد دراز شده به سوی فردا
که می توانست پناه پرنده زحمی باشد ..
شاید برای پروازی دیگر
کسی دیگر باورندار دستهای خالی
بالهای خونین که قدرت پرواز ندارند ....
همیشه انسانها درمقابله وبرخورد با پستی و کج فهمی رفتار آدمها ، خودشان را محکمتر و غیر قابل نفوذ تر از ساکنان لجن زار توهمی میدانند
اما. . . . کمی بهتر آنکه گاهی مقابل آیینه به این اعتماد به نفس و ایمان به خودِ درون نیم نگاهی کنیم. . . . .
هرچه باشد بازهم انسان هستیم ، گاه نا خواسته ،باهمه دلایل لجنی بودن تفکر آن عده از این جماعت .. . . . ته کفش خودمان هم گِلی می شه
شاید ، گاهی ماهم میان این تورِ لجنی به دام افتاده باشیم . . .
شاید، گاهی از شدت این تکرار و تلقین توهمات زدیم جاده خاکی . . . .
شاید ، گاهی فقط از سر پافشاری بر درستیِ اعتقاد پای هوسمان موزی شد
کسی چه میداند . . گُل های هرزه کی و کجای باغچه به گِل می نشیند