۵۱ مطلب با موضوع «نوشته های دوستان» ثبت شده است

یک شعر تازه

گاهی حسی همانند بغض راه گلویت را می گیرد. . ونه اشک ونه قلم به فریادت نمی رسد . . .و من چقدر خوشبختم . . . برای داشتن دوستانی عزیز تر از جان که کلام و شعرشان ندانسته دستی مهربان می شود برای خلاصی از این زجرو درد پنهان. . . . . .   

یک شعر تازه

با تو زندگی را آنگونه در دهان مزه مزه میکنم

که هراسِ افتادنِ هجای کوچکی از لبانم

بر لرزشِ اِدای زبان پیش نیاید

با تو زندگی آسان نیست

باید دست شست از مرگ

پس رقیبِ زندگی فقط خودم هستم

یک دست رو به روی یک دست

یک چشم رو به روی یک چشم

وَ گفتگوی تن با موج‌های پیراهنِ هستی

شعار نیست

شعر نیست

صحبتِ سه ثانیه تاخیر تا مُردن است

چند تصویر از زندگی؟

چند تصویر از تو؟

 

|سیدمحمد مرکبیان|

بهمنِ نود و دو


  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲۱ بهمن ۹۲

    رفیق قدیمی

    همه ی کوچه های قدیمی و خاکی دنیا

    من را یاد رفاقت های قدیمی و کهنه

    می اندازند ...

    .

    .

    بوی تو را گرفته ام

    ای رفیقی که همسایه ی تنهایی هایم بودی

    من تو را می بخشم

    و تو نیز

    من را ببخش !

    بگذار از یاد ببریم که رفیقیم

    و دیگر به هیچ چیز قدیمی فکر نکنیم !

    « *سید محمد مرکبیان* »


  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۱۲ بهمن ۹۲

    مسافر


    بگذار این گونه بگویم ات

    من پسری هستم

    آمده از زمینی که آسمان نام داشت

    همراه با کبوترانی که هدیه ی مادران بی فرزند بودند

     و همسفر با کودکانی که پیراهن پدران رفته شان را در دست داشتند

    روزگاری در دست راستم سیب سرخی بود

     و در دست چپم خنجر سرخی

    وقتی بی دلیل قد کشیدم و لباس کودکی برایم تنگ شد

     مادرم به خاطره ای تبدیل شده بود

    و پدرم به جانمازی خونین

    حال هر کجای این زمین بی کران هستی

    اگر صدای من را می شنوی

    به سراغم بیا

    به سراغم بیا پیش از آنکه

    باران دلم بر روی ایوان ذهنم

    بخشکد

    «سیدمحمد مرکبیان*شهریور 82»

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۱۱ بهمن ۹۲

    خواب

    مثل اشیایی که در گوشه انبار تاریک افتاده اند
    نمی توانم از خواب بلند شوم
    کجایید ای دلایلی که
    مر از خواب بیدار می کردید
    چرا باز نمی شوی
    ای دری که ناگهان باز می شدی
    چرا برصورت من نمی تابی
    ای نوری که ناگهان می تابیدی!؟
    کجایید ای صداهای پاها!؟
    نمی توانم از خواب بلند شوم...

    رسول یونان 

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۲۱ دی ۹۲

    وصله ی نچسب

    خیال پردازی با تو
    که شبی مرا به کشور گیتارها، اسپانیا
    شبی به مزارع قهوه ی آفریقا
    و شبی به سینمای وسترن آمریکا
    می برد
    از من زنی ساخت
    که واقعیت را
    مثل عضو پیوندی و از گروه خونی من نه
    پس می زند!

    احتمال مرگ کم نیست
    این "نیست بودنت"
    این وصله ی نچسب
    به من نمی چسبد!

      مهدیه لطیفی برف روی خط استوا
     

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۲۱ دی ۹۲

    کاکتوس ها را بغل می کنم

    شبی که
    زنی جدید سر بر بازوی تو
    و خیالی کهنه
    سر بر سینه ی من...

    شبی که بهشت بازوانت را  ندارم
    کاکتوس ها را بغل می کنم
    و برایشان از تفاوتِ آغوش با آغوش می گویم!

      مهدیه لطیفی برف روی خط استوا
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۲۱ دی ۹۲

    بیرون از جریان زندگی

    اینجای شعر سینه ی ثانیه جِر خورده است !

    یک سرفه از سطر ها بیرون افتاده

    بیرون از جریان

    مثل خودت از آدم ها

    مثل من از زندگی .

    ---

    سیدمحمد مرکبیان.

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱۵ دی ۹۲

    عـــــــــــشـــــق


  • ۱ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۷ دی ۹۲

    پنجاه و نه


    به ... .

    سلول ِ تو
    تاریکتر از دل من نیست !
    ما هر دو
    پرواز را می خواستیم
    بماند اگر
    به زنجیر رسیدیم ..
    ---
    سیدمحمد مرکبیان

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۶ دی ۹۲

    شعری از کیانی


    در چشم‌های تو آذوقه‌های زمستان بود،
    اینجا برای چه می‌ماند‌ی؟
    وقتی تمامِ قافیه‌ها را می‌دانستی؛
    اینجا همیشه همین است:
    انتظار و لجن...
    باید کتاب‌هایت را بفروشم
    و دخترانی را که پردهی‌ بکارتشان،
    پرده‌های دو گوش است،
    به سینما ببرم
    و پس از آن به خانه‌ای برویم
    و پس از آن پنی سیلین بزنم
    آنجا بمان که خوابِ عقوبت را،
    تعبیرِ تازه بسازی.
    زیرا که باز گشتن،
    همان رفتن است:
    - با تحقیر...
    اما...
    هنوز باغِ منی،
    ای خشک!
    هنوز حرفِ منی،
    ای لال!...
     
    _ایرج کیانی__
    http://mohamad.persianblog.ir
  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • جمعه ۶ دی ۹۲
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد