۷۸ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

دیدار

ازکوچه به کوچه اشنایی

از میان بوته های یاس بارانی

آنجاکه پابه پای محبت مهر

درکنارهم و دوراز هم

دوستی را پای نهادیم

من به دیدار آشناهای دلم میروم

انان که نادیده در قلبم جای گرفته اند

با آغوشی باز و چشمی مشتاق

باقلبی که همه هستی من است

وپایی برای هم راهی ودلنوازی

مرداد91 گلبن

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۹ دی ۹۲

    وقت تولد


    شاید به جای اذان،

    وقت رسیدن به این دنیا

    در گوش من

    غزلی عاشقانه سروده اند

    که تمام عمر، سرم را

    جز برای عاشقانه ای خم نکرده ام

    شاید به وقت ورود

    مرا از باغ یاس عبور داده اند

    که هیچ هوای جز عاشقی

    به مشامم نمی آید

    شاید قلبم ، از تربت سه تارست

    که زخمه می خورد و

    نوایش عاشقی ست

    شاید روحم پر پرواز دیده

    که خاک حس وبوی قفس دارد

    پائیز89  گلبن

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۹ دی ۹۲

    برای. .. .

    راستی...!

    لبانت شکر هم دارد هنوز ؟؟؟

    برای قهوه تلخی های دلم می خواهم

    نه گمانم دلت میکده عشق است

    که از لبانت شراب شیرین می ریزد

    مستی از چشمان تو و دلم پید است

    سرت را بالا بگیر

    خیابان از نگاهت خجالت می کشد !


    گلبن

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۹ دی ۹۲

    نوشته های دور از شهر

    یه روز هایی هست که خیلی دل تنگ می شوم دلتنگ آدم ها . . همو نهایی که با عاشقی و مهربانی هایشان به من زندگی می دهند چه آنهایی که حالا دیگه مجازی نیستند چه اونهایی که هنوز باورم نکرده اند تا مجازی نباشند . . . وقتی هم که دلم تنگ می شه انگار روز ها کش می یاد و درست همین موقع نه شعر حسم را پنهان می کنه و نه سیگار و قهوه و نه چایی . . . . اصلا انگار همه کار هایم شبیه رفع بهانه جویی مادربچه لجوجی است که خودش هم می داند بی فایده است آن موقع می روم سراغ خونه های مجازیه همون دل بستگانم .. و ساعتها توی خانه ای که همیشه  دربش برویم باز است می نشینم با سکوت . . . . با یک سیگار روشن . . . . با . . . . . .

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۹ دی ۹۲

    نجوا

    استخوان هایم درد می کشد....

    سرم شده است پائیزسر شد

    زمستان رسید ، سردِ سرد

    تنهای من کمی زیاد تر. .. .

    قد یه بادکنک ،قد می کشم

    پیش سایه هایم در تنهایی

    تنهایی ام را با اتاقم قسمت می کنم..

    اینجا چشم و ذهن هرزه نیست

    قسمت می کنم کلامم را

    با همه ی بی کسی ها که کهن سالی

    جرم آن است ونه . . هیچ دیگر

    امشب حسابی با تنهایی گپ زدیم....

    مثل همیشه من می گفتم....

    تنهایی می شنید...

    دی ماه 90      

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۸ دی ۹۲

    ترانه شبانه

    سنگ فرش قدم هایت تازه است

    بوی باران می دهد

    بوی خاک ِ خیس !

    سردی فاصله شاید ذهن من را شور کند

    شورزار دلم هنوز به نگاهی بهار می شود

    کاش عاشقی دیر نکرده بود

    کاش مسافرش زودتر به خانه میرسید

    دیر است دیر

    حق با رهگذر سنگفرش باران بود

    هیچ مسافری دیگر حتی برای چند صبایی هم

    مسافرخانه متروک را نمی خواهد

    تیرماه 92   گلبن
     

        

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۸ دی ۹۲

    جدایی

    به خوابت گذر نمی کنم ارام باش

    دیگر حتی از آن کوچه یاد ها

    ونه آن تک درخت قرار ها

    دیگر حتی به یاد لبت

    مست وبی خود نمی شوم

    دیگر در انتظار باد وقاصدک

    کنار پنجره روبه یادهایت

    نخواهم نشست آرام باش

    مرا بدست باد رهاکن

    فاصله ها خود طبیب می شوند

    مرداد92 گلبن

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۸ دی ۹۲

    دلم لرزید

    دلم لرزید

    میدانی پاییز بود

    نزدیک نزدیک با من

    درمیان موهایم

    در چروک زیر چشمم

    درنفس نفس زدنهایم

    در صدای خاموشم

    در هیاهوی لحظه های خستگی

    در فراموش شدن از یاد ها

           در میان قلبی که  کسی را نداشت

    مهر92  گلبن

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۸ دی ۹۲

    می شود با گل ها همسایه شد

    می شود با گل ها همسایه شد

    می شود در نور مهتاب خانه کرد

    می شود از یک نگاه منتظر

    قطره اشگ را بامهر شست

    می شود از میان یاد ها

    بوته های یاس را آرام گفت

    مهربانی در خود مهرست وبس

    یاد یاران تاکه در جانم هست

    می شود عاشق شدوتن را نخواست

    می شود زفردا ترسی نداشت

    می شود باورشود این زندگی

    هیچ جایی برای حسرت نداشت

    بهار89 گلبن


  • ۱ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۸ دی ۹۲

    هذیان در خواب

    خواب دیدم آجر های دیوار شهر روی هم می ایستند . . . وبین شان کتاب قوانین شهری ملات  میشود خواب دیدم آجر ها راه می روند ، به حرف آمده اند . . همه از دسته زمانه نالان .. همه فریاد شان از تنهایی بی همدمی ،بی همدلی بی اعتمادی.... از صداها معلوم بود جنس آجرها باهم فرق دارد اما ظاهر همه یکی بود کمی دورتر از دیوار که شدم روی دیوار دیدم که نوشته بود . . . . . (بقا ی ما در تفاهم و همدلی در درد مشترک ماست ) . . . . هذیان که شاخ و دم نداره

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • شنبه ۷ دی ۹۲
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد