حتی اگر گوشه های خاطره را به هم بدوزم
باز کم می آید. . مگر عمر شبها دراز شده؟
نمی دانم مقصر کمی طول خاطراست
یاکه کوتاهی ساعت ارض عشق
دوباره به چند نقش عریانِ مهمانم کن
این پرده های اشگ نگاهم را تارمی کند
- انوشه گلبن
- يكشنبه ۱۹ ارديبهشت ۰۰
حتی اگر گوشه های خاطره را به هم بدوزم
باز کم می آید. . مگر عمر شبها دراز شده؟
نمی دانم مقصر کمی طول خاطراست
یاکه کوتاهی ساعت ارض عشق
دوباره به چند نقش عریانِ مهمانم کن
این پرده های اشگ نگاهم را تارمی کند
سکوت می شود همه دنیای خیال
انگار زمانه هم از حرکت باز مانده
درست مثل نگاه خسته ام
که گیج چشم در چشم عریانی #تُ ست
انگار که باران شب هم با آن همه تلاش
در نخ شستن من و ما وامانده
خیلی وقتــــــه یه کسانی مثل ما،
قلندرو مست و خراب
درگذرِ کوچه پس کوچه شهرشلوغ
ناله ای کرد درگوش باد
نه دلی مانده برای بردن
نه سَری هست برشانه یار
لیک مانده هنوزهم گاهی
نیمکتــــــــ خالی درگوشه دنج
تکیه گاهی، قدرنفس یک آه
شعرمن ۴/۹ . . .
عاقبت روزی،به ساحت عشق قسم
وقت آن خواهدرسید
در سر آن سِر قرار
فارغ از این باید و آن قابها
تنگِ تنگ به آغوش می کشانمت
تو حجابی ز گیسویت بساز
من رخ خود غرق در آن حجاب
محو می گردیم ، میان مه و ماه
دور ز چشم دل مردگان ،این ماجرا
شعرمن۹۹/۳/۲۰
یک گوشه کوچک این دنیا
بیرون از هیاهوهای شلوغ
بودن ِتکیه دادن ، تکیه شدن
طوفان واژه های بی تفسیر
نوازش کردن و نوازش شدن
بدون مرز بدون تن خواهی
وسکوت
خواندن و خوانده شدن از چشم
شعرمن۹۹/۱۲/۳
اجبار زیریک سقف ماندن
زیردندان گرفتن خاطرهِ بی طعم
وا مانده کلامِ خشگ در گلو
سایه هایی درتاریکی عمر
تبدیل دلبستگی به وابستگی
زنجیر قضاوت ، تن دادن اجباری
کجاشد آن همه نوازشها
کجا رفت عاشقی ها دلتنگیها
شعرمن۴/۸. . . .
درانتظار آمدن هیچ کسی
فنجان قهوه را فال گوش
کنارعابرهای بی صدا
که هر حسی رابه اصرار
عشق می خوانند تا ، شاید
فقط شاید ، کمی از تن ها
تنهایی را خاطره باشند
برای روزهایی که همه قابها
خالی از همه فال هاست
شعرمن۲/۴. . . .
حـــــــتـــــــــیــــــــــــــ. . . . .
همه خط فاصله پیاده رو شهر
این روزها خبردارند. .. . . .
ازکسی دیگر گِله ای نسیت
وقتی ، عمری حوصله سرفته را
باپاروی حرف باورهایت
ناشنوا ، به سررفته سرشد
قاعده این بازی میان شهرنقابداران
سکوت از حرف دل بود که ندانستیم
شعرمن ۲/۴. . . .
به دیوارو آینه هم دیگر اعتباری نیست
دیوار از تکرار تزویر موشها ، گوشش پر
آینه از فشاربختک نقابها پرترک
دیگرنه تکیه بر گاهی
نه تصویربر آه
#شعرمن
بگذار همان سکوت به ماند بی جواب
و همان آلبوم عکسهای خاطره
که روزگاری خیلی دور نشانی از
اعتمادتو بودوباورهای من
بگذار همه دفتر شعرهای نخوانده ام
که در پشت هر حرف و اژه ترا
بی صدا آواز می داد
متروک بماند درخاطره
شاید روزی برای کسی بخوانی
عاشقانه ، چون سلامی در اول راه
#شعرمن «سی ام فروردین