همه راز دلم دانه ، دانه، انار شد

آخه پا ئیز آمده بود . . . .

وتو هیچ ندانستی که آن تک انار

جان من بود درونش پنهان

وچه راحت ربودی و شکست

آخه پائیز آمده بود . . وقت ماندن نبود

آه از آن دانه های انار ، کوچه ها محله ها

همه را کرد نشان ، همه را کرد خبر

هرکسی نقدی کرد هرکسی زخمی زد

من شدم دیوانه . . آخه پائیز بود به شهر
دل من پر زدرد ،تن من پر زخم
لیک هیچ کس ندانست این راز
آن انار از کجا ، چرا عاشق بود