عشق های امروزی کنسروی شده با تاریخ مصرف مشخص .  . . .مصرف می کنیم بدون آنکه درک کنیم چی خورده ایم  استفاده میشه برای نیاز شخصی نه برای همراهی و. . . . .  عشق های امروزی بیشتر طعم استفاده شخصی داره واثری وطعمی وحتی بویی ازهمدلی و آرامش روح  ، در آن نیست .

تفکر غالب مااینه که  همین دوستی های ساده مان را وقتی میان دو غیر هم جنس  اتفاق می افتد فورا می خواهیم به نتیجه برسانیم ، فوراتوی یک  چار چوب محدود به بایدها و نبایدها قرار می دهیم  میخواهیم دوستمان بدارند از تنها شدن وحشت داریم بنابراین ناخواسته نقش بازی می کنیم نقابهایی ندانسته بصورت میزنیم غافل از اینکه اعتماد ها را کمرنگ می کنیم وتوهم و زودداوری وبدتراز آن زود باوری را دامن می زنیم   . . . با قصد و نیت قبلی نزدیک می شویم عاشقی را بهانه قرار می دهیم پس هم پایی راتا دیدن چیزی نزدیک تر به نیت مان فراموش میکنیم ازعاشقی فقط حس لذت های جسمی برای ما تفهیم شده  بنابراین به جای  به یاد داشتن لحظه های خوش باهم بودن در تنهایی ها بیشتر در تصور اینکه او باکی بوده یا هست هستیم . . . از همان ابتدا حس مالکیت داریم  رویا می سازیم از هیچ وغرق در توهم شخصی به دوراز واقعیت واین چشمانمان را برای بهتر شناختن و بهتر دیدن کور می کند

عشق و عاشقی خیلی ساده است درست مثل خود فرایند زنده بودن  بشرط آنکه هم پا و هم نفس هم بدون توهم و بزرگ نمایی بزرگ شود و رشد کند