کاش بدانی . . . .
این چله نشین تو . . . . قدش کمان شد
کاش بدانی . . . .
آنکه با تنهایی به اسارت رفت
درغم نازدانه جا مانده چه زود پیر شد
کاش بدانی . . . .
دیگر هیچ زانویی . . . .
لایق کف پایم نیست
کاش بدانی . . . .
کاش بدانی. . . .
کاش بدانی . . . .
این چله نشین تو . . . . قدش کمان شد
کاش بدانی . . . .
آنکه با تنهایی به اسارت رفت
درغم نازدانه جا مانده چه زود پیر شد
کاش بدانی . . . .
دیگر هیچ زانویی . . . .
لایق کف پایم نیست
کاش بدانی . . . .
کاش بدانی. . . .
« هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد..
هر حکایت دارد آغازی و انجامی،
جز حدیث رنج انسان،غربت انسان
آه! گویی هرگز این غمگین حکایت را
هر چها باشد، نهایت نیست..
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده کوچک
آن هم از دست عزیزی که برایت
هیچ کس چون او گرامی نیست
بی گمان باید همین باشد.
ماجرا چندان مفصل نیست، اصلا ماجرایی نیست.
راست می گوید که می گوید
« یک فریب ساده کوچک »
من که باور کرده ام، باید همین باشد..
درود بر انوشه
از اخوان ثالث...
به روز بشین لطفا....