از پینه های پایِ همراهیم شرمنده شدم
که هربار دلش را شاد کردم با توهمی
"این دیگر مثل بقیه نیست"
کاش بازوانم زیرسرت جا نمی ماند
یا که سینه ام فراموش می کرد وزن وجحم
سری که به سرسری رویش قرار گرفت
از این خاطره هاشاید دلم ققنوس شده
هربار آتش رفتنی و از خاکستر آن تولدی دیگر