دیشب درمیان ناباوری هایم
هیچ بودن این حیات راباورکردم
وگلدان حسن یوسف بیصدا وارام
به مرگ خود لبخند زد
میان هیاهوی سیگارهای ممتد
وحلقه های دودی که محو میشد
همانند همه مفهوم های تکراری
همانند همه باورهایی که باور نشد
دیشب درمیان ناباوری هایم
هیچ بودن این حیات راباورکردم
وگلدان حسن یوسف بیصدا وارام
به مرگ خود لبخند زد
میان هیاهوی سیگارهای ممتد
وحلقه های دودی که محو میشد
همانند همه مفهوم های تکراری
همانند همه باورهایی که باور نشد
اگر دری میان ما بود
میکوفتم
درهم میکوفتم
اگر میان ما دیواری بود
بالا میرفتم پایین میآمدم
فرو میریختم
اگر کوه بود دریا بود
پا میگذاشتم
بر نقشهی جهان و
نقشهای دیگر میکشیدم
اما میان ما هیچ نیست
هیچ
و تنها با هیچ
هیچ کاری نمیشود کرد
شهاب مقربین
گویا واقعا هیچچچچچچچچ
دوس داشتم این پست رو
آفرین
اگر دری میان ما بود
میکوفتم
درهم میکوفتم
اگر میان ما دیواری بود
بالا میرفتم پایین میآمدم
فرو میریختم
اگر کوه بود دریا بود
پا میگذاشتم
بر نقشهی جهان و
نقشهای دیگر میکشیدم
اما میان ما هیچ نیست
هیچ
و تنها با هیچ
هیچ کاری نمیشود کرد
شهاب مقربین
هیچ و گویا واقعا هیچ ....
آفرین دوس داشتم