عاقبت روزی زود یا دیر ترها

می روم از شهر وخاطر ، با تو یا تنها

شانه هایم خیس باران اشگها

ذهن خفته ، فارغ زدردو یادها

این سفر را گریزی نیست ، باتو یا تنها

کاش به ماند نقش مهری ، به یاد مانده ها