به جای اینکه در شبهای من خورشید بگذارید
فقط مرزی میان باور و تردید بگذارید
اگر چه چشم هایم کور شد مانند صدف
به جای قطره های اشگ ، مروارید بگذارید
همیشه باد در سر دارم و همزاد مجنونم
به جای باد ، درفرهنگِ عاشق بید بگذارید
همین که عشق من شد سکه یک پول این مردم
مرا بر سفره های هفت سین عید بگذارید
خیالی نیست ، دیگر دردهایم را نمی گویم
به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید
ببخشیدم ! برای اینکه بخشش از بزرگان است
خطا های مرا پای خطای دید بگذارید
گرفته نا امیدی کل دنیای مرا ، ای کاش
شما آن را به نام کوچکم «امید» بگذارید
«امید صباغ نو»