من ترا می خواهم ، من ترا می خوانم
ای دریا ، ای موج سرکش ، ای هستی وجود
ای بظاهر همه تندی همه خشم
وبدل ، امن گاه صدف ِ مروارید
گرم وآرام و پرشور و حیات
***
همچو صدفی درقعر وجود
که به اشگ شب و لبخند سحر دل بند د
به تو همچون خورشید
وبه هر قصه عشق که بگویی بادل
چو نفس ، پای بند م بهر حیات
****
تابناکم بتاب به تن منجمدم
تاچو گل پیچکی پر بگشایم ز شوق
سر بر آرم ازاین ظلمت وسواس هوس بار کثیف
تابپیچد همه جا ، عطر اشعار ترم
و بخوانند همه
و بدانند همه، وببینند همه
عاشقی زیستن بی انتهاست
عاشقی خواستن بی ادعاست
انوشه گلبن **بهمن92