عقربه دیواری ، عقرب وار نیش می زد
شبِ از نیمه گذشته مرا
مردکِ غریبه
لخت ، کنار بسترم
بی خبراز چرای آنچه فروخته ام
بعد تن خواهی غرق دود سیگار
درتلاطم تصوری دور
به عقربک دیوار نگاه می کرد
بی وحشت زین هم خوابگی ، دگرشب
درحریم همسرو خانه خویش
تکرار غلیظ، فریب وریا
نجوای دروغین پاکی و صفا
انوشه گلبن *بهمن 92