گردر باورت، عشق راباورنداری
یاکه درسینه به جای قلب سنگ داری
یاکه از مهربانی وعشق ننگ داری
یاکه بازی چه بودنم را دوست داری
گراززخمه زدنم دل شادی
باورت نیست مرا
یا که از باورم بیم داری
میروم از ذهن تو زخمی لیک
تو بمان تنها میان پیله خویش
باهمان رنگ ها و ریا و تزویر
باهمان نفرت و شک و تردید
که به نام عشق با نقاب فریب
همچو زهری به جانم دادی
انوشه گلبن* بهمن92