حوصله های تنهاییم سر میرود
وقتی نبودنهایت دیر می شود ودور
ورنگ می دهد غصه هایم ،. . . دم میکشد
میان استکانی که ، لبریز از بی کسی ست
من همه عشق سرایی هایت راکه
میان کاغذ سیگارم ریخته ام
دود می کنم . .
چه طعمی دارد بعد آن استکان چای جدایی
ومدام به قلبم قول می دهم
این دیگر آخرین است
افسوس که هربار به بهانه ای
عهد می شکنم ، وباز
همان چای و همان سیگار
بهمن91 گلبن