چشم باز کنم . . . .
شاید هیچ چشمی منتظر نباشد
شاید هیچ قلبی عاشق نباشد
سرم، پُر از تصویرِ دستانت به وقتِ ترک کردن
دلم شورزار ماندن در این زخم زدن
نفسی که سخت بیرون می شود
مانده برسر دوراهی. . . . .
دستانی که برسینه ام طبل می زند
همسفران قدیم . . . . هم ذهن های بی شمار
غرق در خون آبه. . . فریاد . . . شوک. . .
سقوط میان جسمی نمناک. . . .
حس دست لرزانی خیس. . . .
فریاد شوق . . . . برگشت
آبان92 گلبن