باور کنید نا سپاس دستان دراز شده به اسم مهربانی نیستم . . . وحشتم از تن زخمی قلبی است که هربار ساده لوحانه گفتم این بار فرق می کند . . مقصر نه من هستم نه شما . . مقصر همون معلم کلاس ابتدایی قلبم است که الفبای عاشقی رو خوب یادش داده . . . . . مقصر این احساس وامونده منه که به عاشقی و دل نوازی این و اون معتاد شده گناه کار وجدان بی صاحب منه که هی عین خرکچی های سابق سیخونکم می زنه . . . . آخه چرا هیچ کس باورش نمی شه . . . . که من دیونه نیستم . . . . مقصر این دل معتاد به عاشقی منه که هوایش همیشه تک نفره ست و چتر بدستم کرده . . . وشما آقا . . خانم محترم که لبخند زنان جایی زیر این چتر می خواهی . . این بینی بیشعور من مقصره که بوی وحشت تنها خیس شدن کاغذهای ذهنت را زود متوجه میشه