آیینه ؛ من حوایم . . . .
من از لمس آغوش ها . .
من از دیدن کلام در نگاه ها. . .
من از این و آن تهمنت ناروا
من از ذههه. . . . آدم !!
که مرا دلیل همه هوسهایش میداند
وحشتی ندارم .ن مسموم آدم. . .
هه. . .
. . ..
آیینه ؛ من حوایم . . . .
من از ماندن در قفس. . .
فقسی با نام سکوت. . . .
ندیدن. . . ندانستن. . . . نپرسیدن
که هر پاسخش. .
یا گناه است ویا هرزگی
قفس پیر شدن در حسرت
فهم عاشقی. . . خواستن و خواسته شدن
لرزیدن . . .بی پناه بودن . . . یکبار مصرفی
آیینه ؛ من حوایم . . . .
وحشت دارم از این قفس و این آدم
- انوشه گلبن
- دوشنبه ۲ دی ۹۲