۷۸ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

ته نشین خاطره


چه خوب شد که تو

نمی توانی سینه ایم را

از شکاف پیرهن تنم

نگاه کنی . . .

چه خوب شد که

حدو اندازه درد

ته نشین شده در انسان را

هرگز نمی شود دید

زخم ضربه ها

درد رفتن ها از روی

 شکسته های اعتماد و باور

چه خوب شد که

درهیچ کلام و واژه ای

جای نمیگیرد این ته نشین ها

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    باور نا با وری


    باورت شود بیرون از این تن مجروح

    و این ذهن طوفانی هیچکس و هیچ کجا

    هیچ خبری نیست

    و . . . .

    کلاغ جار چی خبرش اشتباه بود

    بیرون از خودت و خانه دلت همه می روند

    و هیچکس نیست ، افسانه شد همه بودنها

    نبودن ها، قصه امروز من وتوست

    که همه سکوتی ست، پراز فریاد

    وهمه فریبی ، پر از رنگهای گیج و مات

    هیچ کس حتی خودش راهم باور ندارد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    تلخک

    چهره ام رو نقاشی کردم

    رنگ های شاد و خندان

    ببین درست مثل صورتک تلخک

    وتو . .

    هی درون دلم بالا و پائین

    دنبال راهی برای رفتن

    کاش از توقوی تر بودم

    بغض جاری چشم شدی

    بر فراز گونه های تبدار

    وچه آرام رنگهای صورتکم را

    فرو ریختی آرام آرام

    به امید دستانی که نبود

    وبعد . .

    تنها این من ماندم و

    رسوایی آن همه غرور

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    وحشت حوا


    آیینه ؛ من حوایم . . . .

    من از لمس آغوش ها . .

    من از دیدن کلام در نگاه ها. . .

    من از این و آن تهمنت ناروا

    من از ذههه. . . . آدم !!

    که مرا دلیل همه هوسهایش میداند

    وحشتی ندارم .ن مسموم آدم. . .

    هه. . .

    . . ..

    آیینه ؛ من حوایم . . . .

    من از ماندن در قفس. . .

    فقسی با نام سکوت. . . .

    ندیدن. . .  ندانستن. . . . نپرسیدن

    که هر پاسخش. .

    یا گناه است ویا هرزگی

    قفس پیر شدن در حسرت

    فهم عاشقی. . . خواستن و خواسته شدن

    لرزیدن . . .بی پناه بودن . . . یکبار مصرفی

    آیینه ؛ من حوایم . . . .

    وحشت دارم از این قفس و این آدم 


  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲

    حوا مقابل آیینه

    تنها ی تنها  این تن را

    مقابل تو ای آیینه

    توکه امروز حتی از سایه هم

    به من  نزدیکتری . . . . .

    این تو که از دیدن هیچ حسی

    گناه تو و ننگ رسوایی من. . . .  نمی شود

    به نظاره انتظار می نشینم . . . .

    تا کی . . . . کجا. . . . دستی . .

    نه از سر مهربانی و همدلی

    از سر حکم و عقدی از عقده روزگار

    به اجبار. . . . .  تسلیم نیازش کنم


  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    یاد رفاقتهای قدیمی

    همه ی کوچه های قدیمی و خاکی دنیا

    من را یاد رفاقت های قدیمی و کهنه

    می اندازند ...

    یاد شاخه گلها. . یاد مترو ومتروکه ها

    یاد لحظه های خوب اعتماد

    یاد دل گفتنی ها و دل مشغولی ها

    حتی این سایه های قدیمی اتاق

    یاکه اون قاب خسته روی دیوار

    همه کوچه سنگفرش های خیس

    بوی همان شبنم سر شانه

    رد همان سرنهادن های قدیم

    هنوزهم کوچه های قدیمی

    مرا یاد رفاقتهای قدیمی

    می اندازد

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    سخت نیست

    برای من هیچم سخت نیست

    من که همیشه جایم هست 

    تا نبودن دیگری

    منکه چمدان خاطرهایم

    پشت درب فراموشی ست

    کنار آمدن باقاب خالی اتاق

    نشستن در سکوت تنهایی مهتاب

    خط خوردن اسمهای داده شده

    که نشانی حدودم رانشان زده

    سخت نیست

    برای من که سنگفرش

    کوچه های رفاقت دیروز

     رد پای همراه دیگرت شده 

    سخت نیست نبودن میان تن ها

  • ۰ پسندیدم
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲

    دستان خالی


    پشیمان شدن کفشهایم

    از این پاشدنهای بی حاصل

    راه آمدن با هرپایی

    که عاقبت هم پایش نشد

    پشیمان شدن این دست پوشها

    از این گرم داشتن دستی بیهوده

    وقتی دستها فقط تاعبور از سرما

    همسفردستی بود


     

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • انوشه گلبن
    • يكشنبه ۱ دی ۹۲
    همسفر های گرامی
    استفاده از شعر ها فقط درصورت ذکر منبع مجاز است
    درغیر این صورت موجب پی گرد هردودنیا می گردد