پشیمان شدن کفشهایم

از این پاشدنهای بی حاصل

راه آمدن با هرپایی

که عاقبت ؛ هم پایش نشد

پشیمان شدن این دست پوشها

از این گرم داشتن دستی بیهوده

وقتی دستها فقط تاعبور از سرما

همسفردستی بود