دوست داشتن حق نیست. انتظار نیست. مطالبه نیست.. . . . ..  یا هست، یا نیست. همین. . . . وحشی است. در هوای ازاد رشد می کند ...  برایش فلسفه بافتن و دلیل خواستن ممکن نیست

. . . گاهی می‌گویم بی‌خیال... حکمتی بوده لابد که صدای دلم را نشنیدی... زندگی که گس می‌شود دیگه نمی‌شود شیرینش  کرد. . . .  اما آخرش چی. . .  ایا انسان حق زیستن ندارد  ؟؟ ایا به جرم نفهمید ن های تو و توهمات من باید از زنده بودن دست شست ؟؟ آیا مگرنه اینکه افزایش زمان زیست موجب تکامل واقعی  ست؟ پس چرا عا شقی مهربانی به سن وسا ل سنجیده و محدود می شود وبس . . . . شاید آره شاید هم نه . . . هیچ نمیدانم   وانچه میدانم فقط این است که انسانها نه به واسطه شکل رنگ نژاد و چنسیت  نه به واسطه  جوان و پیر بودن ونه به هیچ دلیل دیگری  نمی توانند تا وقتی که حیات دارد  انسان  بودن خود را منکر شوند واین مقد ور نیست مگر به عاشقی  واقعی و صا د قا نه  بدون توقع وچشم داشت و توهم سازی ازآیندهای مبهم . . وبدان اگر این حس مشترک نیست درکنارهم بودن نه مهربانی و گذشت بلکه ترحم است و فاجعه