. . . . . این مشگل من است . . . باورکن . . تو اصلا مقصر نیستی . . . وقتی مقابل آیینه می ایستم همیشه همین را تکرار می کنم واقغیت را نمی شود کتمان کرد . .. .

این مشگل من است که نمی توانم به چهره ام نقاب بزنم وهمین باعث می شود همه یک جور دیگر نگاهم کنندمثل کسی که نقش بازی میکنند  

این عیب من است که نمی توانم احساس درونم را از کسی پنهان کنم

من مقصر هستم که چیزی به اسم دودوزه بازی پادنگرفتم

این مشگل من است که صادقانه همه حس هایم را با همه شریک می شوم

عاشقی و عاشقانه به زنده گی نگاه کردن جرم من است

وهیچکس گناهی ندارد . . حتی انانکه با تمسخرهای پنهانی از کنارم رد می شوندیا انان که متهم به ریاو تزویزم می کنند

ویا آنان که ناباورانه دستان صداقتم را رد می کنند

واهمه ای ندارم از هیچ کدام آنان حتی اگر این باعث همه عمر زخمی شدن و زخم روی زخم شود