این روز ها هیچی سر جای خودش نیست . . .    همه چیز تلخ است و سرد . . .  وناباوری حتی در تنها ترین لحظه تنهایی گریبانمان را رها نمی کند . زندگی برای ما آدمها دررابطه باهم خلاصه شده واین ارتباط بی کلام میسر نیست اما وقتی مفهوم واژه ها دو گانه و گاه چند گانه پنهان در لفافی رنگین می شود وقتی بیان ما تنها برای عبور از تنگناهای تاریک زندگی ، گذرگاه های سخت ،  تامین وفرونشاندن هوسهای زود گذرکار برد دارد نه برای تکیه کردن و همراه شدن ، تردید جای همه باور هاراپر می کند واعتماد این اولین سنگ بنای همراهی  برسرقله قاف ساکن می شود شاید روزی بیاید باورکنیم صداقت همراهی را شاید روزی طعم باران دل نشین شود شاید زمانی برسد که درخشش چشمان مهربانی دلمان را گرم کند  شاید جایی دوباره چشم ما از دیدن عاشقی نمناک شود  شاید . . . . . اما کاش آن روز و آن زمان دیرودور نباشد